دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

ماورای ذهن

میلان |

روانشناسا اسم شناخت شناخت رو گذاشتن فراشناخت. فراشناخت یعنی اینکه بدونی چطوری به شناخت می رسی. مثلاً چطوری درس بخونی بهتر می فهمی!

یک چیزی هم به نام فراحافظه وجود داره که یعنی چی کار کنیم یک مطلبی توی حافظه ما بمونه. نوابغ حافظه دنیا از فراحافظه فوق العاده ای برخوردارند.

روش های بسیاری برای فراشناخت و فراحافظه وجود داره. تصویر سازی از همه مشهور تر و به نظر من کارا تره.

من کنکورمو بد دادم اما خیلی از تستایی که زدم مدیون تصویر سازی هستم... چون اصولاً اهل درس خوندن نبودم به هر طریقی درس خوندن رو دور می زدم. تصویر سازی برام کار جذابی بود... این طوری خیلی از درسامو یاد می گرفتم...

  • میلان

تبلیغات

میلان |


من اصولاً طرف تبلیغات هستم. چون هدفشون تغییر نگرش ما درباره چیزهاییه که ما بهشون نظری نداریم. یا حتی نظر بدی داریم. اما همیشه سعی می کنم که هیچ توجهی به تبلیغات نکنم. اجازه میدم اون کار خودشو بکنه. منم به وظیفه خودم عمل می کنم. وظیفه من نخریدن وسایل غیر ضروری و خریدن یک نوع از هر وسیله ی ضروری!

از شخصی شنیدم که در کشور آمریکا شامپویی تولید شد که قیمتش خیلی بالا بود(خیلی بالا!) در آگهی تلویزیونی گفته شد که یک خانواده بخره و امتحان کنه! نتیجه رو به بقیه بگه. حدود صد خانواده خریدن و فهمیدن که هیچ تفاوتی با سایر شامپوها نداشت!

حقیقت تلخیه که تبلیغات روی روح و روان آدما اثر میگذاره. اما اجازه این کار دست خود ماست. من به آگهی ها صرفا به خاطر اینکه ارزش مادی زیادی برای اون ها در نظر گرفته شده و خلاصه پول زیادی براشون خرج شده نگاه می کنم. چون خرجش خیلی بالاست و زمانش کوتاهه جذابیت های زیادی داره. به همین خاطر طرف تبلیغاتو می گیرم. چون اون وظیفه شه. ما هستیم که وظیفه خودمونو نمی دونیم!

  • میلان


در کشور آمریکا رکورد خرید لباس و در واقع اسراف لباس از همه بالاتره! به عقیده من یکی از علت های این موضوع اینه که اونجا تبلیغات خیلی وسیع و پیشرفته است. اینکه ما در مواقع نیاز به فروشگاه ها سر بزنیم، یک فرهنگ بسیار عالیه که در خیلی جاها وجود نداره. حتی در کشور ما هم دیگه کم کم داره از بین میره. بین خانما تب خرید لباس و بین آقایون هم تب وسایل تجمل گرایانه که خیلیامون به چشم میبینیم. چه اشکالی داره که آدما کمی دغدغه مند باشن. با یک خرید به موقع و صرف نیاز آدما خیلی خوشحال تر میشن. تا اینکه هر چی تو خونه چشم بگردونن ببینن همه چیز دور و برشون هست.

شخصی رو میشناسم فقط به خاطر اینکه دیگران نگن نداره، حاضره چیزایی بخره که هیچ احتیاجی بهشون نداره! درست عکس من که از خرید اصلاً خوشم نمیاد و به مرور زمان برای خودم لیست خرید مینویسم. گاهی این لیستا رو گم می کنم و گاهی نگه می دارم با یک لیست بلند بالا می رم خرید! به نظر من این فرهنگ صحیح خرید ربطی به داشتن یا نداشتن نداره! اتفاقاً کسانی که کم تر دارن از این فرهنگ بیشتر برخوردارند!

  • میلان

سرعت جستجو

میلان |

وقتی برای یک محاسباتی دو تا روش نوشته میشه یعنی دوتا برنامه وجود داشته باشه، اون نرم افزاری پرطرفدار تر میشه که سرعت بالاتری داشته باشه،

سر کلاس تاریخ ریاضیات یکی از دوستامون موضوع ارائه اش سرعت موتور جستجوی گوگل بود، که به نسبت خیلی از سایت های دیگه بالاست. و این یک علت عمده داره. و اون اینه که از قبل هر عبارتی رو که ممکنه کسی جستجو کنه رو توی حافظه اش نگه می داره. بنابراین چیزی رو که به طور آماده داره خیلی سریع رو میکنه.

اما این کار خالی از عیب نیست. چون سرعت آپدیت کردن اون حافظه اش بالا نیست. گاهی اوقات سایت هایی رو که به جستجومون مربوط میشه باز می کنیم و اون مطلب رو نمی بینم چون حذف شده! و گوگل اینو در نظر نگرفته! یا اینکه اصلاً اون وبلاگ یا اون سایت حذف شده!

هرچند گاهی این عیب می تونه رفع شه، وقتایی که به اون سایت سرمی زنیم و می بینیم که به سایت دیگری منتقل شده.

ولی برای خود من خیلی اعصاب خورد کرده گوگل چون وبلاگمو جایی لینک کرده بودم و بعد لینک رو حذف کرده بودم، اما تا چند ماه گوگل همچنان اون لینک رو نشون میداد...

  • میلان

چرا مخالفت؟

میلان |


الان متوجه شدم یک شخصی به وب من سر زده خوش اومده . با تمام مطالب صفحه اول من مخالفت کرده! آیا؟ چرا؟ میشه دلیل مخالفتشو بدونم؟ شاید دوباره بیاد و متوجه بشه سؤال بزرگی برام ایجاد کرده! نه اینکه ناراحت شدما فقط برام سؤال شده!

آخه معمولاً کسانی که با آدم موافقن خیلی نظر آدمو جلب نمی کنن. بیشتر مخالف ها هستن که آدمو کنجکاو می کنن!

  • میلان
من به نظر خیلیا مهربون میام. اما وقتی که احساس کنم کسی از مهربونیم سوء استفاده میکنه، تبدیل به آدمی میشم که حتی خودم هم تا به اون روز ندیدم! مثلاَ یک بار بهترین دوست دوران دبیرستانم دلمو شکوند و من تا دوسال جواب زنگ ها و پیاماشو ندادم! خودم هم تعجب کردم!
بعدش باهاش آشتی کردم و از دلش درآوردم. دیگه بچه بودیم... ولی از اون موقع به این ور خیلی درباره ی اینکه یه وقت کسی علیه من توطئه نچینه حساس شدم. یعنی همه ش به این فکر می کنم که دیگران قصد دارن با من خوب باشن یا میخان دلمو بشکونن؟
بعضی از آدما هم هستن که نمی تونی بفهمی که وقتی با تو هستن چه فکری درباره تو دارند، اون آدما خیلی ذهن منو به خودشون مشغول می کنن. مثلاً گاهی وقتا یه نگاه چپ کسی می تونه ماه ها فکر منو مشغول کنه...
بعضی از آدما هم هستن که به ظاهر با آدم دوستن ولی فقط دوست دارن که ذهن منو پریشون کنن. یعنی حتی در حد یه نگاه چپ! سعی میکنم که معمولاً ذهنمو مشغول نکنم. اما اگه ذهنم خیلی مشغول یکی بشه، دست آخر یه کاری می کنم که مثل دوست دبیرستانم خودش پشیمون شه... :-)
برام ناراحت کننده است که آدمی که ارزششو نداره ذهن منو به خودش مشغول کنه، چون ممکنه اون با خودش فکر کنه که خیلی آدم باحالیه که حال منو گرفته. به خاطر همین فقط به آدمایی که ارزش دارن و مغرور نیستن می فهمونم که لیاقت دوستی منو دارن.ولاغیر
مثلاً دوست یکی از دوستام مذهبی بودن منو مسخره کرد! من به طور کاملاً ناخودآگاه بی سوادیشو به رخش کشیدم. دست خودم نبود اما از کار خودم کیف کردم چون دست گذاشته بود رو اعتقاداتم!
گاهی حس می کنم نکنه کینه ای شدم ... دلم میخاد کسی بهم بگه که چطوری باشم انقدر حساس نباشم. از خیلیا پرسیدم ولی هیچ روان شناسی نمیگه درست حسابی... 
  • میلان

ترم یک بودیم سرکلاس یکی از استادا بحث وبلاگ شد، من که خودم تا اون روز چندین تا وبلاگ درست کرده و بعد حذف کرده بودم، این وبلاگ مسن ترین وبلاگ منه! استادمون گفت تو خارج وبلاگایی وجود داره که یه جور دفترخاطرات محسوب میشه! ما تعجب کردیم. اون تعجب ما رو دید گفت احتمالا 50 سال دیگه تو ایران هم میاد! ما گفتیم استاد الانم این چیزا هست! ما از حرف شما تعجب کرده بودیم نه از این اتفاق! به شخصه برای خود من... :-)

  • میلان

این ترم بنده درس تاریخ ریاضیات برداشته بودم که برای ارائه فردی یک دانشمندی رو معرفی کردم به نام آقای "کورت گودل" که استاد ایشونو نمی شناختن. و بعد از ارائه بنده گفتن که مطلبت خیلی جدید و خوب بود. چون واقعا روش کار کرده بودم!

و برای ارائه گروهی مون هم خانم "مریم میرزاخانی" رو معرفی کردیم که باز هم بعد ارائه م استاد تشکر کردن! و گفتن که خیلی خوب بود!

اما جالبه بدونید که تقریبا اگه بخام آمار بدم مینیمم 50 درصد بچه ها علاقه داشتن موقع ارائه شون کلاس خالی تر باشه و همین طور بچه ها هم گوش ندن و همهمه باشه! درست عکس من! که دوست داشتم کلاس پر باشه و همه هم ساکت باشند و با دقت گوش کنن! که همین طور هم شد! تعریف از خود نباشه ولی مینیمم 40 درصد هم کلاسی ها از مطلبم تعریف کردن و تشکر کردن و به کارم امتیاز دادن!

و با همه ی این اوصاف من 18 گرفتم! از نمره دیگران اطلاع ندارم اما ارائه ی هیچکسی -حداقل به ظاهر- این طوری به دل بچه ها و حتی خود استاد ننشسته بود!

انتظار داشتم 20 بشم!

موضوع ارائه گروهی مون به پیشنهاد خود استاد بود! ولی موضوع فردی رو خودم انتخاب کردم و اونم سر یک کلاس دیگه یک استاد دیگه اسمشو بهمون گفت و من دنبالش کردم که البته هیچ وقت هم فرصت نشد ازش تشکر کنم! الان که فکر می کنم میبینم روی تعریفای دیگران هیچوقت نمیشه حساب کرد! روی امتیاز دادن ها و تشکرها و حتی نگاهای تحسین برانگیز و مشتاق هیچ استادی نمیشه حساب کرد!

همه نمره هام همچین وضعی دارن... پایین نیستن، اما به میزان تلاشم هم نیستن...


  • میلان

غمگینم...

میلان |

مثل دانشجویی که مشروط نشده ولی حال و حوصله نداره بیشتر از 15 واحد برداره...

  • میلان
اواخر یک جمله ای به گوش ما خورده که بنده بسیار به فکر فرو رفتم.
"این که یک ایرانی مسلمان باشد، علتش این است که پدرش مسلمان بوده، و او هم چون پدرش مسلمان بوده ؛ و او هم چون پدرش مسلمان بوده، و دست آخر به یک زرتشتی بخت برگشته ای میرسد که از ترس شمشیر عربی لااله الا الله گفته و مسلمان شده است"
اول به خودم هم شبهه وارد شد، اما به گوینده این حرف رجوع کردم. که خدا خیر دهد آن کسی را که نام گوینده را زیر حرفش مینویسد! "شجاع الدین شفا" تصور بنده اینه که فقط صفحه ویکی پدیا -که خدا سازنده اشو خیر بده- برای معرفی این آقا کافیه که عقل سلیم متوجه بشه سایر نظرات این آقا توسط چه اشخاصی رد و توسط چه اشخاصی تأیید شده. باقیشو به خواننده واگذار میکنم که سخن کوتاه باید...
دوم اگر همه ایران قرار بود به دین پدرانشان باشند چرا خود این آقا نشده؟
سوم اگر قرار باشه به شمشیر دین بیاری که اون دین نیست، به قول خود همین بچه سوسولا "لا اکراه فی الدین" !
چهارم اون عربی که با شمشیر دین آورده دین اسلامی رو آورده که عمر خلیفه اش بوده ، و حالا به مذهب رسمی ما نگاه کن که هیچ ربطی به این شخص نداره!
پنجم اگر اون رأس زنجیرو به یک زرتشتی وصل می کنی که بازم خدا خیرت بده، مگر پیامبر زرتشت و پیامبر اسلام حرفاشون متفاوت بوده که حالا بالای سر یک زرتشتی باید شمشیر بیاد که اسلام بیاره؟ (منظورم به اینکه اسلام برتر باشه یا نه نیست، به اینه که اسلام و زرتشت تفاوت عمده ای ندارد!)
ششم مگر ایرانی جماعت تا به حال در طول تاریخ زیر بار حرف زور رفته که این بار دومش باشه؟
هفتم خدا رو شکر با یک جستجوی کوچیک در اینترنت پاسخ این شبهه رو پیدا کردیم؛ خدا رو شکر مسلمان شدیم...
  • میلان

"نه"

میلان |

توی کارگاه های پیشگیری از اعتیاد معمولاً یه مهارتی رو به آدما یاد میدن، به نام مهارت "نه گفتن"
 من همیشه در طول زندگیم در ارتباط با دوستام راحت نه میگم! هرچند دوستای من حرف حتی سیگار رو هم وسط نکشیدن! اما خب چیزایی هست که نیاز هست که نه بگی در مقابلشون!
از روزی که خودمو شناختم همیشه حس میکردم که با دیگران تفاوت دارم، گاهی به خودم میگفتم که چنین چیزی نیست و من توهم زده شدم، اما گاهی هم این موضوع آزارم میداد، یعنی دوست داشتم مثل بقیه باشم و متفاوت نباشم!
هرچند که سعی میکردم که مثل بقیه باشم، اما بازم بعضیا به من میگفتن که تو خاصی! و هیچکس علت حرفشو نمیگفت!
کم کم سعی کردم با این موضوع کنار بیام و گاهی از تفاوتم به نفع خودم استفاده کنم! مثلاً خیلی راحت نه بگم و اصلاً هم کم نیارم!
گاهی اوقات دوستام میگن تو اگه روانشناسی میخوندی موفق تر بودی!...

  • میلان

فوتبال...

میلان |

طبق دیدگاه بسیاری از کارشناسان طب سنتی فوتبال ورزش نیست!
اما طبق دیدگاه من که فرض بر اینه که از ورزش چیزی نمیدونم: ورزش چیزیه که به آدم قدرت بدنی ببخشه! نه اون چیزی که برای انجامش به طور حرفه ای، لازم باشه که از جای دیگه قدرت بدنی کسب کرده باشی!
 در طول عمرم تنها چند بار فوتبال بازی کردم، و هر بار ترجیح دادم دروازه بان باشم، و تا به حال هرگز گل نخوردم! چون با دستم تمرکز دارم روی توپ!
فوتبال، برای من هیچ وقت ورزش جذابی نبوده! چون من یک دخترم! طبیعیه. هر چیز بیخودی برای دختر ها جذاب نیست! اما حتی اگر دختر هم نباشم فوتبال تنها تمرکز منو به هم میریزه!
فوتبال، در کشور پیشرفته ای مثل آمریکا ورزش محبوبی نیست!
فوتبال، فرصتی برای دوستی ملل نیست! کافیه که نظر یه هوادار آتیشی رو بپرسین!
فوتبال، فرصتی برای درخشش استعداد ها نیست! ( حداقل تو ایران!)
فوتبال، فرصتی برای تراشیدن بت های جدیدتر و جذاب تره!
فوتبال، فرصتی برای پرت کردن حواس ماست!

فوتبال، فرصتی برای تلف شدن وقت گرانبهای ماست!
فوتبال، فرصتی برای پولدارهاست ، تا پولدار تر بشن!
فوتبال، فرصتی برای ایجاد تفرقه است! یا قرمز، یا  آبی...
فوتبال رو دوست ندارم! حتی اگر جام ملت های آسیا باشه!

  • میلان

دنیای مجازی

میلان |

دنیای مجازی دنیاییه که آدما خیلی از ویژگی هاشونو رو میکنن، هرچند گفته میشه تو دنیای مجازی شخصیت ها رو نمیشه شناخت، اما نظر من اینه که اینجا کاملا عکس دنیای حقیقیه، کسانی که در دنیای حقیقی مهم اند، در دنیای مجازی بی اهمیت هستند، و بالعکس. کسانی که دردنیای مجازی فعال اند، دردنیای حقیقی بی انرژی اند و بالعکس. اشخاصی که در دنیای حقیقی تنها هستند در دنیای مجازی هزاران دوست و طرفدار دارند و بالعکس. و کسانی که در دنیای حقیقی کسی رو برای گفتن حرف های خود ندارند، در دنیای مجازی فریاد میکشند... فریادهاشون در دنیای حقیقی ساکت شده و ناامیدند... به قول یکی "ما همه روزی حقیقی بودیم، زمانه مجازیمان کرد!"

  • میلان