دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی
من به نظر خیلیا مهربون میام. اما وقتی که احساس کنم کسی از مهربونیم سوء استفاده میکنه، تبدیل به آدمی میشم که حتی خودم هم تا به اون روز ندیدم! مثلاَ یک بار بهترین دوست دوران دبیرستانم دلمو شکوند و من تا دوسال جواب زنگ ها و پیاماشو ندادم! خودم هم تعجب کردم!
بعدش باهاش آشتی کردم و از دلش درآوردم. دیگه بچه بودیم... ولی از اون موقع به این ور خیلی درباره ی اینکه یه وقت کسی علیه من توطئه نچینه حساس شدم. یعنی همه ش به این فکر می کنم که دیگران قصد دارن با من خوب باشن یا میخان دلمو بشکونن؟
بعضی از آدما هم هستن که نمی تونی بفهمی که وقتی با تو هستن چه فکری درباره تو دارند، اون آدما خیلی ذهن منو به خودشون مشغول می کنن. مثلاً گاهی وقتا یه نگاه چپ کسی می تونه ماه ها فکر منو مشغول کنه...
بعضی از آدما هم هستن که به ظاهر با آدم دوستن ولی فقط دوست دارن که ذهن منو پریشون کنن. یعنی حتی در حد یه نگاه چپ! سعی میکنم که معمولاً ذهنمو مشغول نکنم. اما اگه ذهنم خیلی مشغول یکی بشه، دست آخر یه کاری می کنم که مثل دوست دبیرستانم خودش پشیمون شه... :-)
برام ناراحت کننده است که آدمی که ارزششو نداره ذهن منو به خودش مشغول کنه، چون ممکنه اون با خودش فکر کنه که خیلی آدم باحالیه که حال منو گرفته. به خاطر همین فقط به آدمایی که ارزش دارن و مغرور نیستن می فهمونم که لیاقت دوستی منو دارن.ولاغیر
مثلاً دوست یکی از دوستام مذهبی بودن منو مسخره کرد! من به طور کاملاً ناخودآگاه بی سوادیشو به رخش کشیدم. دست خودم نبود اما از کار خودم کیف کردم چون دست گذاشته بود رو اعتقاداتم!
گاهی حس می کنم نکنه کینه ای شدم ... دلم میخاد کسی بهم بگه که چطوری باشم انقدر حساس نباشم. از خیلیا پرسیدم ولی هیچ روان شناسی نمیگه درست حسابی... 
  • میلان

نظرات  (۲)

اسدعا دارم دوست عزیزم,اگه بازم نیاز باشه که بعید میدونم حتما با جون و دل این کارو خواهم کرد خخخخ:)
پاسخ:
:-)
برای اینکه از اینگونه افراد اذیت نشی فقط یه راهکار وجودداره! و اونم اینه که بگذری...
وقتی بطور کاملا اتفاقی کتاب لطفا گوسفندنباشید رو بازکردم و وقتی دیدم نویسنده ش با چه وسواسی از خواننده خواسته که این کتاب رو که حاصل دسترنجشه با دقت طوری بخونه که انگار میخواد ازش امتحانی گرفته بشه تصمیم گرفتم همونطور که نویسنده ش درخواست کرده بود بخونمش. منم که اگه دقت کنم دیگه غرق مطلب میشم! خخ هنوز به نصف کتاب نرسیده بودم که تکون شدیدی خوردم!فهمیدم تااون لحظه چقد اشتباه میکردم فکرم رو مشغول چیزهای بی ارزش میکردم.فهمیدم خدایی که خالق من بوده با حکمتش منو آفریده تا خیلی چیزا رو تجربه کنم و برای بهتر شدن همه چیز تلاش کنم , نه اینکه در معرضِ مسائل ته چندان مهم کمرم خم بشه و غصه شو بخورم.من که پیرزمانه شدم دوست عزیزتر از جانم!اما بهت توصیه میکنم برای فاصله گرفتن از این بحران فقط بیشتر به خودت فکرکن,به وجودت و هرچیزی که درونت هست به بزرگی دلت واسه دوس داشتن عزیزترین های زندگیت فکرکن به ارزش هایی که بهشون پایبندی فکرکن میدونم خودت بهتر از من میدونی اما سعی کن خونه ی دلت رو از هرچی کدورته پاک کنی چون مطمئنم دل تو خیلی بزرگتر و مهربون تر ازاین حرفاس بذار دلت از ناراحت کردنای اون افراد خالی بشه و یادت بیار که اون کسی که تو میپرستیش خواسته تو بهترین باشی چون خودش واسه تو بهترینه.وقتی جواب افرادی ازاین قبیل که نوشتی رو ندی یا حرفشون رو نشنیده بگیری خودشون از کارشون خسته میشن.راستش منم یه وقتایی انقد عصبانی میشم اما بنا به دلیل اینکه بیشتر از قبل باخودم تنها ام و بیشتر به خودم فکرمیکنم سعی میکنم ندید بگیرمشون و بجای اینکه به اونا بفهمونم چقد پستن یا سطح فکری پایینی دارن با بهتر شدن و اصلاح رفتار خودم  و محبت کردن به افرادی که برام عزیزن باعث حسرت خوردن اونا بشم...
عزیز من,آمی جان
من مطمئنم تو خیلی بهتر از من هستی و بهتر ازمن این مسائل رو درک میکنی اما خب زمانه است دیگر...گاهی دلش میخواهد آدم های فهیم (مثه تو) را بسنجد تا بزرگترشان کند تا روح شون رو متعالی کند...پس غمگین نشو و خم به ابرو نیاااار...ان الله معکـــــــــ....:)
پاسخ:
متشکرم. بابت حرفای قشنگت. من هم گاهی کسی رو می خام که گوشمو بکشه... :-) ممنون که این کارو کردی...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی