*اصلاً درک نمی کنم که چرا این همه جک برای آجیل می سازن. مثلاً یه میخ تو پریزه یه کلید ازش آویزونه و اون کلید کمد آجیله!
از اول تعطیلات نوروز تا حالا من اصلاً آجیل نخوردم.یعنی اصلاً علاقه ای به آجیل ندارم. فقط دیروز با خودم گفتم اون دنیا بپرسن جوابی داشته باشم بگم، این شد که چنتا بادوم خوردم...
اصلاً تو خونه ما، مامانم آجیلو با کاسه اش میذاره رو میز و به قول خودش به من التماس می کنه که بیا بخور! ولی من نمیخورم.
*بعد از این همه وقت تو تعطیلات نوروز دیشب اولین شبی بود که تونستم با خیال راحت تو اتاق خودم بخوابم. آحه همه مهمونا تو اتاق من میخوابیدن. نه به این خاطر که خیلی اتاقم مالیه ها، بلکه به این خاطر که تو خونه مون اتاق من خوش مسیره. یعنی از همه جا راه داره. به همین خاطر سال به دوازده ماه اتاق مال من نیست! چه برسه به نوروز که خونه پر مهمونه!
*و البته حس خوبی داریم به این خاطر که یک روز لپتاپ را روشن نکردیم، یعنی از لپتاپ دل کندیم، آن هم 24 ساعت!
* طبق معمول هیچی که درس نخوندیم. فقط خوش گذروندیم! یکی از استادامون در کمال ناباوری گفته که بعد از تعطیلات که بیاین باید توضیح بدین که تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟ یاد دبستان افتادیم! الان رسماً نمی دونیم چی بهش بگیم آخه این سؤال بوده که طرح کرده!؟ سیزده به درم که حوصله نداریم جایی بریم! می مونیم خونه و استراحت می کنیم! آخه خیلی خسته ایم! خسته!