دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

شاگردای خوب

میلان |

یکی از استادامون از یکی از بهترین دانشگاه های ایران تعریف می کرد که خیلی وقتا با استادا برخوردای ناجوری می کنن... خصوصاً اگه تازه کار باشه... مثلاً تیکه میندازن، سرتاپاشو گچی می کنن، تو سرو صورتش چیز پرت می کنن...

چند تا از استادا تا الان اعتراف کردن که دانشجوهای اینجا خیلی خوب و استثنایی هستن. به همین خاطر استادا بیشتر به این دانشگاه ترغیب می شن... و بعضاً اساتید اعتراف کردن که دانشگاه های سطح بالا تر از اینجا راحت تر اونا رو قبول می کردن تا اینجا. انگار اینجا یه چیزی داشته که پذیرش استاد هم تو اینجا سخته...

ما که معمولاً با استادا خوب بودیم، البته به جز چهار پنج باری که شخص بنده با استادای مختلف کانتکت داشتم، وگرنه بچه ی خوبی بودم!

یه استاد داشتیم انگار بار اولش بود میومد اینجا، انتظار اتفاقات عجیب غریب داشت، مثلاً وقتی کسی یه سؤال چرت می پرسید، می گفت تو مسئول سؤال پرسیدنی؟ یا کسی که می گفت خسته نباشید، می گفت تو هم مسئول خسته نباشیدی؟ خلاصه تو ذهنش مثل دانشگاهای دیگه بود، که یکی مسئول تلف کردن وقته، یکی مسئول سؤالای چالش برانگیز و همون اظهار فضل خودمون، یکی مسئول جک و لطیفه،... خلاصه نمی دونست ما همه ساده ایم... :-)

  • میلان

انگیزه

میلان |

من پروژه دارم، البته ترجمه است، با وجودی که استاد گفتن ترجمه ات خیلی خوب بوده! ولی کلی جای اصلاح داشت هنوز... و ایشون کلی برام علامت گذاشتن که اصلاحش کنم. اما یکی از دوستام با استاد دیگه ای پروژه داشت، ایشون بدون نگاه کردن به پروژه، یعنی بهتره بگم بدون کوچکترین توجهی به برگه های دوستم، گفته برو با زی پرشین تایپش کن...

حالا یکی از استادامون طرفداری استاد دومیه رو میکنه و میگه استادای بهترین دانشگاهای ایران همین طوری هستن! حالا سؤال عمیقی برام ایجاد شده، استادی که انگیزه آدمو افزایش بده بهتره؟ یا استادی که اصولاً هیچ ارزشی برای کار تو قائل نشه؟

البته سوء تفاهم نشه! منظور من این نیست که من یا دوستم کار خیلی سنگینی انجام دادیم، خیر این حرفا نیست، اما سر سوزن کار کردیم، سر سوزن هم انگیزه خواستیم... هر چند انگیزه ای که استادم به من دادن خیلی بیشتر از این حرفا بود...

نه واقعاً سؤال شد برام، استاد خوب کدومه؟

  • میلان

ترفند

میلان |

یکی از کارمندای دانشگاه به اسپری حساسیت داره، از قضا خیلی هم تیزه، سر کنکور دکتری تقلب گرفته از دانشجوها! حالا بچه ها فکر کرده بودن اون قراره مراقبشون بشه می خواستن اسپری بزنن که اون هی بره بیرون... خلاصه تیرشون خطا رفت چون مراقبشون اون نبود...

نمی دونم مردم چجوری تقلب می کنن، من تقلب نکرده انقدر تابلو ام که مراقبا بهم مشکوک میشن! ولی اعتراف می کنم که یه بار ترم 6 سر یه امتحان تقلب کردم و مراقبی که به تیزی مشهور بود، حتی روحش هم خبر نشد... روشش رو نمی گم بد آموزی داره... اون تنها تقلب دوران لیسانسم نبود، یه بار هم نیم ساعت سر یه سؤال نشسته بودم، دوستم گفت بجنب دیگه چیکار می کنی؟ پشت برگه رو نگاه کردم دیدم 12 تا سؤال دیگه اونجاست! قلبم یه دفه وایساد که هیچی وقت نمونده بود، دوستم فهمید گفت نترس تستیه... بعد جواب چنتاشو بهم گفت... طبق معمول من خنده ام گرفته بود. یعنی فقط خدا رو شکر مراقبه ندید...

حالا از روش های تقلب که بگذریم، روش هایی هم برای افزایش نمره وجود داره، از جمله اینکه سؤالی که مطمئنی درست نوشتی رو دو بار جواب بدی، اون وقت استاد دو بار بهت نمره میده... البته اساتید این ترفند ها رو می شناسن، و طبق نمراتی که کم میشه نمره می دن، اون وقت اگه اون سؤالو غلط نوشته باشی، دوبار ازت کم میشه... تک و پاتک...

  • میلان

زمانی که ما بچه بودیم، می گفتن که بچه ها باید اعتماد به نفس داشته باشن... اما جدیداً روانشناسا نظریه دادن که اعتماد به نفس خیلی هم خوب نیست! یعنی یه شخصی می تونه اعتماد به نفس نداشته باشه، ولی موفق باشه...

راستش کاملاً با این قضیه موافقم! به خاطر یک سری دلایل... اعتماد به نفس زیادی که این روزا خیلی داره زیاد میشه بین آدما، درست عکس گذشته عمل می کنه، یعنی به جای اینکه باعث محبوبیت آدما بشه، باعث میشه دیگران از آدم زده بشن! البته به قول رفقا اون اعتماد به سقفه! یا پررویی بیش از حد!

ما یه دوستی داشتیم، یه روز سر یه کلاسی که طبق معمول جزوه نمی نوشتیم، کنار ما نشسته بود، استاد یه سؤالی مطرح کردن و گفتن یکی بیاد حل کنه... ما چکنویس آوردیم که بنویسیم، ایشون هم احساس کرد که باید با ما همکاری کنه، خلاصه پیشنهاداتی که میداد عملاً نقش کارشکنی داشت! ولی خب ما به سرعت حل کردیم که بریم پای تابلو، یه دفعه ایشون که اصلاً متوجه نشدم کی اعلام آمادگی کرده، برگه رو از زیر دست ما کشید و رفت حلش کرد! البته چیزی بهش نگفتیم ولی هر چی فکر می کنم که رو چه حسابی خودشو توی حل ما شریک دونست، چیزی به ذهنم نمی رسه! ازش هم زده نشدیم، ولی خیلی دوست داریم یه روز بهش بگیم که انقدر اعتماد به نفس نداشته باش، چون دیگه از مد افتاده... الان خستگی مده! :-)

  • میلان

یه قانونی وجود داره تو دانشگاه، اینکه هر استادی بعد از کلاس، غیب میشه! درست وقتی که از در کلاس بره بیرون دیگه نمیشه با چشم غیر مسلح ببینیش! مگر اینکه بخای پشت سرش حرف بزنی، اون وقت درست پشت سرت پیداش میشه...

ولی یه استادی هست همیشه به طور اتفاقی می بینمش. یعنی حداقل هفته ای یکبار!

دیروز یکی از بچه ها اومده تو سایت میگه استادو ندیدی؟ میگم استاد کی؟ میگه استاد فلان درس. با چشمم بهش اشاره کردم که همینجا کنار ماست... نزدیک بود قلبش وایسه! نزدیک بود یه چنگی هم به صورتش بندازه! گفت خوب شد چیزی نگفتم... من یه دفعه یاد این قانون افتادم و 5 دقیقه فقط داشتم به اینکه نزدیک بود سکته کنه، می خندیدم...

  • میلان

دل بکنیم؟

میلان |

در کشور ما متأسفانه برای رشته ی ما کار آنچنانی وجود نداره... به همین علت خیلی از بچه ها میخان برای کنکور ارشد یه رشته ی دیگه رو انتخاب کنن، در حقیقت چند تا عامل خیلی مهم وجود داره و اول اینکه کار ما از همه سخت تره ، نمره هامون از همه کمتره، تعطیلی هامون از همه کمتره، بازدهی از همه کمتره، کار فکری مون بیشتره، استرسمون احتمالاً بیشتره، و حالا با این همه آینده ی شغلی مون هم از همه بدتر باشه، پس دیگه انگیزه هم از همه کمتره و قاعدتاً بدیهیه که چقدر آدما از این رشته فرار می کنن، اما با این حال یه چیزی تو دل ریاضی وجود داره که دوست نداری هیچ وقت ازش جدا بشی، یه چیزی داره که با وجود سخت ترین بودنش، زیبا ترین و دل نشین ترین باشه، هر چند آدمی مثل من قطعاً خیلی راه داره تا بخاد از زیبایی های ریاضی چیزی بفهمه... فقط در همین حد میشه گفت که تو ریاضی هر چی جلو بری به تهش نمی رسی، اصلاً ته نداره!

انقدر زیبا هست که بتونه مادر علوم باشه، و انقدر دل نشین هست که تا الان این همه دانشمند عمرشونو پاش بذارن و به اینجا برسوننش...

یکی از دوستام که کنکور یه رشته ی دیگ ثبت نام کرده چند روز پیش دیدمش میگفت بچه ها من چجوری از ریاضی دل بکنم؟؟؟

  • میلان

حل مشکلات

میلان |

اصولاً بنده معتقدم که به اندازه همه ی آدم ها ایده ی نو برای خلاقیت وجود داره، چرا که خیلی بیشتر از تعداد آدم ها مشکل تو دنیا وجود داره ؛هر مشکل به یک اختراع منجر میشه!

و ما همه اعتقاد داریم که مشکلاتمون حل نشدنی هستند، یا اینکه تمام اختراعات انجام شده و دیگه ایده ای برای ما نمونده!

شاید در آینده چیزی اختراع بشه با ماهیت نرم افزاری تحت عنوان نرم افزار حل مشکلات، که اون برترین اختراع بشر خواهد بود، و به نظر من اون نرم افزار باید از مدل های ریاضی استفاده کنه، البته که سخت ترین نوع مدل سازی، مدل سازی ریاضیه، و یکی از مشکلات هم حل مسائل ریاضیه!

خیلی پیچیده شد، بیخیال ... اصلاً احتمال اختراع همچین نرم افزاری بسیار پایین تر از چیزیه که من نوشتم...

  • میلان

یک جمله

میلان |

اگر فکر نکنی، برایت فکر می کنند...

راز های موفقیت از زبان بهروز فروتن (مدیر شرکت بهروز، اولین صادر کننده مواد غذایی ایرانی به آمریکا)

ولی این جمله به نظرم از همه بهتر بود...

  • میلان

سلام.لطفا اگر میخاید پرینت بگیرید، این فایلو دانلود کنید:

دریافت
حجم: 3.15 مگابایت

39صفحه.


  • میلان

پاس...

میلان |

امتحان ارزیابی کارو زمان خیلی آسون تر از چیزی بود که تصور می کردیم... ممنون از استادجون...

امتحان دیروزم بد نبود، و جالب اینجاست که قبل از امتحان من و 3 تا از دوستامون داشتیم درسا رو مرور می کردیم، هر کدوم یکی از سؤالای امتحانو حدس زدیم، جالبه تمام حدسامون درست بود...

سؤال دوم حدس من بود... سؤال1و 7و 4 هم سایر دوستان حدس زدن... سر امتحان خنده مون گرفته بود...  :-)

  • میلان

بی عنوان

میلان |

امروز چند نفر از من کاری خواستند که نتونستم انجام بدم، خیلی با دلخوری از پیشم رفتن، ولی چند نفر هم بودن، که کارشونو راه انداختم، و بسیار ازم تشکر کردن و یکی شون بهم گفت تو خیلی خوش اخلاق و مهربونی... بهش گفتم ظاهرمو نگاه نکن... ولی خیلی اصرار داشت که دارم شکسته نفسی می کنم...

راستش هر جفتش برام ناراحت کننده بود، هم آدمایی که کارشون در حد توانم نبود، هم آدمایی که بیش از حد ازم تعریف کردن، تعریفایی که مال من نبود...

دلیلش چی می تونه باشه؟ کاری که برای ما سخته برای کسی آسونه، گاهی برعکس... چرا واقعاً درباره ی آدما زود قضاوت می کنیم؟...

  • میلان

ما که دانشکده هامون با فنی مهندسی ها یکجاست، معمولاً جو دانشکده، دست اونا بوده، یعنی دائماً در حال درست کردن ماکت و سازه هایی که کف سالن می چینن و خلاصه کارهای عملی شون خیلی زیاده... این ترم دو تا اتفاقی که افتاد، اولیش نمایشگاه فیزیک بود که تقریباً همه جور چیزی مربوط به رشته شون بود، مثل کارهای آزمایشگاهی و پوستر و... و دومیش هم معماهایی بود که بچه های ریاضی به در و دیوار دانشکده زده بودن، البته برای گرفتن نمره توی درس تاریخ ریاضی... ولی کار جالبی بود، شاید خیلی وقت میشد که جو دانشکده رو دست بچه های علوم پایه، مخصوصاً ریاضیها ندیده بودیم... باز دم استادمون گرم...

  • میلان

روز اول...

میلان |

امروز که آخرین روزی بود که کلاس داشتم، ناخودآگاه یاد اولین روزی افتادم که تو این دانشگاه پا گذاشتم، یادم افتاد که درست مثل اول ابتدایی بود که آدم تو جایی پا میذاره که هیچ شناختی ازش نداره، جایی که آدم احساس غربت می کنه... الان که یادم می افته خنده ام می گیره، به اینکه درست مثل کلاس اولی ها همون روز اول دوست پیدا کردم، درست مثل کلاس اولی ها 45 دقیقه منتظر استاد نشستیم! درست مثل کلاس اولی ها با تعجب به ترم بالایی ها نگاه می کردیم، درست مثل کلاس اولی ها تا کلاسمون تموم شد پریدیم رفتیم خونه، درست مثل کلاس اولی ها رفتیم غذامونو گرفتیم اما نخوردیم، جای هیچی رو بلد نبودیم، زمان هیچی رو نمی دونستیم، چقدر روز اول دانشگاه روز عجیبی بود، شاید حتی عجیب تر از روز اول مدرسه ام...

هیچ وقت به این فکر نمی کردیم که این روزا تموم  میشه و ما هیچ استفاده ای ازش نمی بریم...

  • میلان