دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

گاهی وقتا به آدمای اطرافم فکر میکنم  مثلا اعضای خانواده خودم. میبینم که خیلی وقته همو ندیدیم. خیلی پیش میاد که یه نفر مجبوره بره یه شهر دیگه زندگی کنه تا پیشرفت کنه. یکی مجبوره تو مهمونی های فامیلی شرکت نکنه تا پیشرفت کنه. یکی مجبوره دیر به دیر اعضای خانواده شو ببینه تا پیشرفت کنه. هرکس بهم میگه کارم داره یا میخاد ببیندم میگم که امتحان دارم. و خلاصه ش اینه که همه مون داریم می جنگیم تا پیشرفت! ولی نمیدونم که قطعا قراره پیشرفت کنیم یا نه! یکی از دوستام تازه بچه دار شده میگه بچه رو میذارم مهد برم دانشگاه. و منم با دیدگاه منطقی بهش گفتم بچه های این دوره زمونه اگه حداقل نصف روز از مادرشون جدا نباشن جای تعجبه! الان دیگه همه مون همه چیزو با هم میخایم. الان که دوباره بچه دار شدن مد شده؛ همه هم چند تا بچه میخان هم شغل پر درآمد میخان هم تحصیلات میخان هم کنارش مهارت های مورد علاقه شونم میخان داشته باشن. و.... این وسط اوضاع خانما بدتره و وقتشون تنگ تره. هم بچه داری هم خانه داری هم درس هم شغل هم چند تا هنر مثل خیاطی و آشپزی و... و هم چشم هم چشمی های مهمی که خودشونو توش اسیر کردن!  اصلا جو رقابتم نباشه فقط انگار هر چی میگرده گمشده مونو پیدا نمیکنه. از هر دری وارد میشه تا بلخره چیزی باشه که باهاش آرامش بگیره و حس کنه دیگه لازم نیست کارای دیگه ای روامتحان کنه و تو یه موضوع تمرکز کنه و سعی کنه فقط تو یه چیز پیشرفت کنه. آدما همش تو بدو بدو هستن در حالیکه وقت برای همدیگه ندارن... حالا تو این بدو بدو ها یه عده هستن که انصافا تاسف بار هستن. اونایی که صبح تا شب تو تلگرام پلاسن!!!

  • میلان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی