انگیزه...
میلان |
یکی از معلمای دبیرستانمون همیشه به من می گفت تو خیلی باهوشی، تو نابغه ی کلاسی... اون موقع ها خیلی این حرفش بهم انگیزه نمیداد، بلکه اعتماد به نفس کاذب میداد، چون درس که نمی خوندم، درس نخون تر میشدم!! یعنی اولین درد همه ی ما آدم ها -تنبلی- در من افزون تر می شد! ولی امروز عصر به طور اتفاقی بعد از 7 سال دیدمش، تو نگاه اول منو شناخت! کلی برام ارزوی موفقیت کرد، و گفت امیدوارم تو تلویزیون ببینمت! اینجا که خیلی مهم نیست... عحیبه من تا یه ساعت رفتم تو فکر که اون هنوزم فکر می کنه من نابغه ام؟! اون هنوزم فکر می کنه که من قراره آدم مهمی بشم؟! زمان دبیرستان زیاد بهم می گفتن "تو یه چیزی میشی!" ولی حالا کمتر... دیدن اون معلم مثل زنده شدن یه اعتماد به نفس مرده بود... شاید به خاطر حرف اونم که شده بتونم یه کاری تو زندگیم بکنم!!