عشق2
میلان |
یه کتابی دیدم، توش انواع اقسام روش ها و حرز ها و ورد های خاص نوشته بود، مثلاً برای فلان بیماری، برای پیدا شدن گمشده، برای موفقیت توی کاری... خلاصه خیلی چیزا نوشته بود، یکی از چیزایی که نوشته بود این بود که چطوری کسی رو عاشق کنیم!؟ خیلی جالب بود که تقریباً این طوری بود که یه وردی رو میخونی به خاکی که از سر راه طرف برداشتی اون خاکو فوت میکنی به یه چیزی میدی بخوره... به همین سادگی عاشق میشه... :-)
به نظرم واقعاً خنده داره ...
گاهی وقتا با خودم میگم که اصلاً شاید دو نفر بدون هیچ هزینه ای از این قبیل و شاید اصلاً هیچ هزینه ای عاشق همدیگه میشن، ولی امکان ازدواجشون با همدیگه نیست... دختری رو میشناسم که شب عروسیش انقدر خودشو زده بود که صورتش باد کرده بود! چون عاشق کسی دیگه بود، ولی الان میگه خوب شد مامانم نذاشت من با اون ازدواج کنم الان خیلی خوش بختم... یا پسری که عاشق دختری بود! ولی یکی در گوشش گفت که اون تحصیلاتش از تو پایین تره، تو فوق لیسانس داری و اون لیسانس! و اون پسر ولش کرد دختره رو... به خاطر یه مدرک تحصیلی ناقابل...
راستش فکر می کنم که آخه چرا واقعاً کسی بخاد یکی عاشقش بشه؟ شاید اون آدم نمی تونه حتی به اون بگه که دوسش داره، و اون عشق به فراموشی سپرده بشه... شاید به این خاطر که یکی پایین تره اون بی خیالش بشه، این روزا عشق هم دروغکی شده، شاید هیچ وقت اون آدم امکان ازدواج با آدمی مثل اونو نداره... اصلاً چرا عاشق همدیگه بشیم، شاید یکی عاشق یکی شده، ولی دسترسی به اون آدم نیست، یکی دیگه با دو جعبه شیرینی و یه دسته گل مخشو زده و بله رو گرفته...شایدم دسترسی هست ولی اون غرورش براش از عشق مهم تره...
ولی بد هم نیست اگه با زحمت کسی رو عاشق خودت کنی، قدرشو میدونی اما اگه به راحتی عاشق شده باشی و به راحتی عاشقت شده باشه، دائماً یه تردید احمقانه توی مغزت هست که بیخیالش بشی... و بعد از این که از دستش دادی و مجبور شدی عشقشو برای همیشه به فراموشی بسپری تازه می فهمی که چی شد!
به نظرم واقعاً خنده داره ...
گاهی وقتا با خودم میگم که اصلاً شاید دو نفر بدون هیچ هزینه ای از این قبیل و شاید اصلاً هیچ هزینه ای عاشق همدیگه میشن، ولی امکان ازدواجشون با همدیگه نیست... دختری رو میشناسم که شب عروسیش انقدر خودشو زده بود که صورتش باد کرده بود! چون عاشق کسی دیگه بود، ولی الان میگه خوب شد مامانم نذاشت من با اون ازدواج کنم الان خیلی خوش بختم... یا پسری که عاشق دختری بود! ولی یکی در گوشش گفت که اون تحصیلاتش از تو پایین تره، تو فوق لیسانس داری و اون لیسانس! و اون پسر ولش کرد دختره رو... به خاطر یه مدرک تحصیلی ناقابل...
راستش فکر می کنم که آخه چرا واقعاً کسی بخاد یکی عاشقش بشه؟ شاید اون آدم نمی تونه حتی به اون بگه که دوسش داره، و اون عشق به فراموشی سپرده بشه... شاید به این خاطر که یکی پایین تره اون بی خیالش بشه، این روزا عشق هم دروغکی شده، شاید هیچ وقت اون آدم امکان ازدواج با آدمی مثل اونو نداره... اصلاً چرا عاشق همدیگه بشیم، شاید یکی عاشق یکی شده، ولی دسترسی به اون آدم نیست، یکی دیگه با دو جعبه شیرینی و یه دسته گل مخشو زده و بله رو گرفته...شایدم دسترسی هست ولی اون غرورش براش از عشق مهم تره...
ولی بد هم نیست اگه با زحمت کسی رو عاشق خودت کنی، قدرشو میدونی اما اگه به راحتی عاشق شده باشی و به راحتی عاشقت شده باشه، دائماً یه تردید احمقانه توی مغزت هست که بیخیالش بشی... و بعد از این که از دستش دادی و مجبور شدی عشقشو برای همیشه به فراموشی بسپری تازه می فهمی که چی شد!