دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

زمان

میلان |

به ساعت که نگاه می کنم، می بینم عقربه ی ثانیه شمار به سرعت می دود. او فوری جلو می رود ولی نمی داند که دور خودش می چرخد. بیخود نبود که معلم دبستانم می گفت عقربه ی زرنگ! آن عقربه ای که می دود ولی من آرام نشسته ام و فقط نگاه می کنم. من مثل عقربه ی ساعت شمار تنبل هستم که دیگران باید مرا جلو ببرند...

ولی نه مثل اینکه این ثانیه شمار با بی انصافی جلو و جلو تر می رود... می رود و هرگز به پشت سرش نگاه نمی کند. اما من هر لحظه به پشت سرم نگاه می کنم. به چرخ هایی که دور خودم زدم. به لحظه هایی که جامانده ام. و به زمانی که با بی رحمی جلو رفته است...

به ساعت که نگاه می کنم دلم می خواهد عقربه هایش را در بیاورم، بیندازم ته انباری تا دیگر چشمم به آن ها نخورد. به ساعت که نگاه می کنم تند می گذرد، اما نمی دانم چرا باز هم هر ثانیه بدون تو برایم مثل یک عمر است...

  • میلان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی