شبی مار بزرگی برای پیدا کردن غذا
وارد دکان نجاری میشود. آن شب هم اره روی میز بود. همین طور که مار گشتی
میزد بدنش به اره گیر میکند و کمی زخمی میشود. مار خیلی ناراحت میشود و
برای دفاع از خود اره را گاز میگیرد که سبب خونریزی دور دهانش میشود.
او نمیفهمد که چه اتفاقی افتاده و فکر میکند اره به او حمله میکند و اگر
کاری نکند مرگش حتمی است. برای آخرین بار از خود دفاع میکند و بدنش را
دور اره میپیچد و اره را فشار میدهد.
صبح که نجار آمد روی میز لاشه ماری بزرگ و زخمآلود را دید که فقط و فقط به خاطر بیفکری و خشم زیاد مرده است.
در
لحظه خشم میخواهیم دیگران را برنجانیم اما بعد متوجه میشویم خودمان را
رنجاندهایم و موقعی این را درک میکنیم که خیلی دیر شده است. در زندگی
لازم است که بیشتر گذشت و چشمپوشی کنیم از اتفاقها، آدمها، رفتارها و
گفتارها...
منبع:یکی بود...
قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ کِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.
سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و کمک به نیازمندان در راه خدا.