دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

خطر

میلان |

من و " توماس ادیسون " با هم توی یک روز دنیا اومدیم ! همین طور هر دو تیپ شخصیتی یکسانی داریم ! اما من فکر می کنم که یک دنیا با اون فرق دارم . در حقیقت با شخصیت ایدآل خودم خیلی فاصله دارم !

اون فوق العاده با پشتکار و من بسیار حساس . اون به شدت اهل ریسک و من بسیار ترسو . اون به شدت باهوش و من دارای ذهنی بسیار آشفته ... ولی خیلی با هم تفاهم داریم . عاشق کتاب و قطعات الکترونیکی ... همه به من میگن تو افکارت عجیبه ؛ من تو رویاهام دکور اتاقم رو پر از قطعات الکترونیکی و کتابای عجیب غریب می بینم که قطعاً از هیچ کدوم سر در نمیارم ! اصلاً اگه ازشون سر در بیارم که دیگه جذابیتی نداره ! استاد درس مهارت های زندگی مون خیلی بی غرض گفت نکنه تو مازوخیسم داری ؟ ( نام علمی همون سادیسم J  ) بعضی از کتابامو بارها خوندم و هنوزم بهشون مسلط نیستم . و حتی ورق زدنشون بهم آرامش می ده بعضی وقتا به قفسه ی کتابام خیره می شم . خودم هم می دونم عجیبم ! چون اصلاً برای کتابای درسی خودم اشتیاقی ندارم ... احتمالاً چون زورکی باید بخونمشون ! در حالی که شرط پیچیدگی رو داره که برای من جذاب باشه ! چرا همه با زور بازدهی شون بالا می ره ولی من نه ؟! دقیقاً از روزی که یکی از معلمام تو دبیرستان مجبورمون می کرد جزوه بنویسیم از جزوه نویسی هم متنفر شدم ! چون اصلاً اهل جزوه نبودم و عشقی می نوشتم و اون دلش می خواست ما حسابی مرتب باشیم ! در حالی که ما فقط استاد کتابت شده بودیم نه استاد جبر و هندسه و ریاضی که درس می داد... خلاصه اینکه دستم به جزوه نمی ره خیلی از جزوه نوشتن بدم میاد . سر کلاس خوابم می بره . گاهی فکر می کنم که اصلاً به درد ریاضی نمی خورم چون از پس بعضی از درسا بر نمیام ... خودم گاهی حس می کنم انقدر که مغرورم و احساس باهوشی می کنم ؛ باهوش نیستم . یه خانم روان شناس بهم گفت که روش خوندن تو متفاوته . ولی هیچ روشی دستم نمیاد . احساس خنگی می کنم . چندبار تصمیم گرفتم که تغییر رشته بدم . یعنی دانشگاهو بیخیال شم و از اول کنکور بدم... کاش یه کسی بود که راهنمایی دقیقی بهم بکنه ... آخه من خیلی ایدآلیستم . تو دبیرستان همه به من می گفتن نابغه ی مدرسه ! ( مدرسه ی عادی ) اینکه حس کنم همچین نابغه هم نبودم باعث ناامیدیم میشه ؛ یه ناامیدی خطرناک ...

  • میلان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی