تخته سنگ
زمان های گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش در جایی مخفی شد . بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار سنگ می گذشتند . بسیاری هم ناراحت می شدند و می گفتند که این چه شهری است که نظم ندارد ، حاکم ندارد ، یا حاکم آن بی عرضه است ... با این وجود کسی سعی نمی کرد سنگ را بردارد . تا این که یک روستایی که پشتش بار میوه داشت وقتی سنگ را دید نزدیک شد ، بارش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را کنار زد و ناگهان دید که در زیر سنگ کیسه ای قرار دارد ؛ داخل کیسه سکه های طلا بود و یادداشتی از طرف حاکم که در آن نوشته بود : " هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد "
در مسیر ما تخته سنگ زیاد است ؛ برای اثبات آن هم کافی است که کمی به حرف هایی توجه کنیم که هر روز در منزل یا بیرون از منزل هر کسی گفته می شود ؛ همان حرف ها که از بس گفته ایم و شنیده ایم حفظمان شده ؛ همان تخته سنگ ها که همیشه از همه جا یافت می شوند ؛ همان تخته سنگ ها که منتظریم یک نفر از سر راهمان بردارد ؛ شاید هر کس بتواند به میزان قدرت خود خرده سنگی را کنار بزند ؛ حتماً که نباید یک اختراع بزرگ یا احداث یک بیمارستان باشد ؛ هر کسی به میزان توانایی خود ؛ شاید کاشت یک نهال یا حتی جواب دادن به سؤال یک بچه دبستانی ؛ بعضی از تخته سنگ ها هم دست به دست هم باید برداشته شود ؛ مثل زیر پا گذاشتن ارزش ها توسط عده ای ... که به امید خدا ریز و درشت شان برداشته شوند ...