بی عنوان
می خواستم یه مطلب رمانتیک بنویسم. شاید پست بعدیم همون مطلب رمانتیک باشه. ولی الان ابداً حس نوشتن مطلب رمانتیک رو ندارم. همین الان یکی از هم کلاسی هامو دیدم جریان اینو تعریف می کرد که پروپوزالش سه بار رد شده و داشت می خندید که تو داری مطالبتو جمع می کنی که دفاع کنی من هنوز پروپوزالم تصویب نشده. آدم ریلکس و بی خیالیه من انقدر هولم که هنوز ترم سومم شروع نشده بود پروپوزالمو فرستادم...
توی پروپوزالی که نوشته کم مونده به جای استادا امضا کنه همه چیزو پر کرده. فکر می کنم سال ها بود اینجوری نخندیده بودم! اون یکی دوستم بعد از سه بار اصلاحیه بلخره دست به کار شده براش درستش کنه؛ وگرنه کم کم لقب مادر پروپوزال دانشگاه لقب می گیره!
یه نفر اومده بود سایت دانشگاه کامپیوترو روشن می کرد می گفت خانم چرا این کامپیوترا روشن نمیشه؛ ما نگاه کردیم دیدیم کامپیوترو روشن می کنه مانیتورشو خاموش می کنه؛ همون لحظه برگشت گفت پس بدتر از من هم هست...
بهش گفتیم تو خیلی با حالی ما انقدر هولیم که میگم اگه با خودم بود می خواستم قبل از عید دفاع کنم. البته از طرفی من هر سؤالی دارم استادم جواب میده مشکل خاصی نداشتیم.
یکی دیگه از دوستام یه ساعت اومده بود پیشم تو همون مدت استادش پیام داد. بهش گفتم استاد من اصلاً پیام نمیده! تعجب کرد گفت خوش به حالت استاد من هر روز پیام میده پیگیره که به کجا رسیدم... گفتم آخه من انقدر هولم که دیگه کار به اونجا نمی کشه که استاد بخاد پیام بده...