تهران به هر قیمتی!
به دوستم میگم جدیداً گردن درد گرفتم، شروع کرده برام داستان تعریف کردن از دوستش که میگه ای کاش تهران قبول نمیشدم! گفتم چرا؟ گفت از بس که درس خونده گردن درد گرفته همه ش سرش تو کتاب بوده، بلخره تونسته ارشد تهران قبول شه؛ ولی دائماً این دکتر و اون دکتر میره که درمان بشه... حالا دوستم میگه نمیخاد دیگه درس بخونی تو هم به سرنوشت اون دچار میشیا!
آخه من از دوستم بیشتر می خوندم من ریاضی عمومی رو تموم کردم، بقیه درسا رو هم نصفه خوندم؛ الان دو سه هفته است که گردن درد گرفتم هیچی درس نخوندم...
دوستم میگه زبانو می تونی در حالت لم دادن هم بخونی نمی خواد به خودت فشار بیاری! میگم خب زبان ضریبش یکه! اون یکی ها ضریباشون دوئه اونا مهمترن... خلاصه که حرف اون شد دیگه این چند وقته حسابی از برنامه ام عقب افتادم...
انگیزه ام قوی بود، الان پشتم باد خورده؛ اون دختر تنبل درونم میگه حالا همین قدر که خوندی کافیه ها... تهران قبولی... به خودت فشار نیار...
عزیزمی
خیلی دوست داشتم تولدت ببینمت ولی مامانم دقیقا 5 اسفند عمل چشم داشت ببخشید دیگه...
خوب میخونی واسه کنکور؟