دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

بی عنوان

میلان |

* بعد از اینکه درس خوندنم تموم میشد کتابامو نمیتونستم ببندم. نمیدونم چرا این عادت بدو داشتم به همین خاطر قبل از خواب مجبور بودم نیم ساعت وقت بذارم اتاقمو جمع و جور کنم چون هر کتابی باز میموند دلم نمیاد کتابو ببندم همه ش حس می کنم که درس خوندنم تموم نشده؛ یه دفعه نگاه میکردم دور و برم پنج تا کتاب باز مونده! خیلی زحمت میکشیدم گاهی اوقات هر چی دم دستم میومد میذاشتم لای کتاب. بعد می دیدم موبایلم لای یه کتابه اتودم لای یه کتاب؛ یه دسته چکنویس لای یه کتاب؛ دیگه هیچی پیدا نمی کردم جاچسبی میذاشتم که بسته نشه...

برای حل این معضل رفتم یه بسته گیره کاغذ خریدم که هر جا که رسیدم گیره بزنم. اوضاع خوب شده بود تا اینکه گیره ها با بسته اش گم شد...

* با دوستم قرار گذاشتیم کتابامونو تعویض میکنیم؛ دوستم تماما تست ها رو علامت زده خودشم عمدا رفته جواب درستو زده! یعنی از خودش نپرسیده چرا مردم جوابا رو علامت نذاشتن؟ یا حتا وقتی جواب زیر سؤال باشه باز هم علامت زده. اصلا معنی کاراشو نمیفهمم. هیچ جوره زیر بار نمیره...

* هر چی سعی میکنم نمیتونم بیشتر از 6 ساعت درس بخونم ؛ بعضیا چجوری میتونن 12 ساعت درس بخونن؟ البته جواب سوال معلومه؛ فقط ده نفر جزو ده نفر اول کنکور میشن! 

  • میلان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی