عرفه
میلان |
معمولا روز عرفه برای من روز خوبی بوده؛ پارسال تو مسجد روبروی خونه مون بودم؛ پیارسال تو مسجد دانشگاه ؛ سال فبلش یادم نیست؛ سال قبل از اونم با دوستم زیر بارون تو حرم. کل دعا رو سر پا خوندیم. با یه چتر بالای سر جفتمون! که اونم فقط برای حفاظت از کتاب دعا بود! وگرنه خودمون انقدر جوگیر بودیم که مستقیم زیر بارون باشیم...
دوران دبیرستان شنیده بودم که میگفتن دوران دانشجویی خیلی جالبه؛ من اصلاً باور نمی کردم؛ الان که فکر می کنم میبینم همه خاطراتش زیباست؛ حتی دعای عرفه مون هم انگار زیباتر بود....
خیلی از ما برای خاطرات خوش گذشته مون حسرت میخوریم؛ ولی نکته اینه که الان که داریم به گذشته فکر می کنیم ؛ قطعاً روزی خواهد رسید که به امروز فکر خواهیم کرد و باز حسرت می خوریم که چرا روزمو به حسرت خوردن گذروندم!
بشر عجیبی هستیم!