اوضاع نامساعد...
درسته که میگن اوضاع کتاب نامساعده؟ امیدوارم درست نباشه... البته من خودم یک ساعت برای یکی از دوستام تو کتاب فروشی، توی یک محل شلوغ، کتاب فروشی کردم، و فهمیدم که مشتری های کتاب فقط یک عده آدمای بسیار تحصیل کرده هستند، و بقیه چندان مشتری خوبی نیستند، مثلاً یه خانم پزشک اومد و چند جلد از یه کتاب خرید و گفت میخام برای دوستام هدیه بدم... کتابی که من ترغیب شدم بخونم ببینم چیه...
دوست ندارم که اوضاع کتاب توی کشورمون انقدر بد باشه... پس این همه آدم صاحب نظر از کجا این حرفا رو میگن و توی شبکه های اجتماعی می نویسن و درباره ی همه چیز اظهار نظر می کنن، اینا کتاب خون های ما هستن؟
وقتی کتابای رنگ و رو رفته و آفتاب خورده ی ویترین های کتاب فروشی رو می بینم، وقتی می بینم کاغذای سفیدی رو که محکوم به بی استفادگی شدن، وقتی می بینم کتاب های بی گناه رو...
درباره محتوا بهتره بنده نظر ندم، چون صاحب نظر نیستم، ولی الان مدت زیادیه که محتوای کتابی منو جذب نمی کنه، کتابی که پیش همه ازش حرف بزنم، تقریباً از سال اول دانشگاه به بعد کتاب خوبی به دستم نرسیده...
بیشتر کتاب هامون شدن کتاب های انگیزشی که روی هر کدوم عکس یک آقای خارجی چاپ شده! اسم کتاب، طراحیش و رنگ و لعابش بالاست، اما تعداد کمی شون واقعاً به درد بخوره... شاید بقیه نظر متفاوتی داشته باشن اما من که این طوری دیدم...
ناراحتم به خاطر کتابا...