بی عنوان
میلان |
زمانی که من کنکور دادم، یکی از اقوام ما هم کنکور داشت، ولی اصلاً باباش اجازه نمیداد که دانشگاه بره! با وجودی که پسر بود، درحالیکه بابای من میگفت خارج از ایران هم قبول شی، میذارم بری، تو فقط درس بخون! من باخودم میگفتم که اون به چه امیدی درس میخونه؟! اون که نمیتونه بره دانشگاه... اون درس خوند یکی از بهترین دانشگاه های تهران یکی از بهترین رشته ها قبول شد مخ باباشو زد، پول خوابگاهش هم گرفت رفت! من ولی خیلی بد درس خونده بودم که خدا رحم کرد فقط روزانه قبول شدم! اما خب توقعم از خودم بالاتر بود!
اصلاً رو ابرا سیر میکردم، میخواستم از ایران برم... ولی الان که خیلی چیزا رو دیدم، دیدگاهم تغییر کرده، خیلی هم دوست ندارم از ایران برم، فکر میکنم اگه قرار باشه تحصیل کنم بهتره تو ایران باشم، و مثل یه بازنده رفتار نکنم...
اصلاً رو ابرا سیر میکردم، میخواستم از ایران برم... ولی الان که خیلی چیزا رو دیدم، دیدگاهم تغییر کرده، خیلی هم دوست ندارم از ایران برم، فکر میکنم اگه قرار باشه تحصیل کنم بهتره تو ایران باشم، و مثل یه بازنده رفتار نکنم...