وحدت
خبر دار شدیم بعد از نماز جمعه راهپیمایی هست.علیه کشتار یمن. از قضا با یکی از دوستامون رسیدیم که شرکت کنیم. در طول راهپیمایی ، اوایل خوب بود و مردم بودن. البته ابداً به پای 22 بهمن نمی رسید ! و خیلی هم کوتاه تر . که معمولاً همین طوریه تا جایی که اطلاعاتم قد میده. کلی خبرنگار و عکاس هم بودن. تا اواسط مسیر رفتیم. اولاً که طبق معمول مردم بی حال شعار می دادن و ما که بلند بلند شعار می دادیم بهشون برمیخورد و اونا رو مجبور می کرد که بلند شعار بدن و ما هم می خندیدیم... دوم اینکه از همون اواسط به اون ور دیگه نمی دونستیم چه شعاری باید بدیم ، اتفاقی که چندین بار در راهپیمایی های مختلف شاهدش بودیم، این ور جمعیت یه شعار میدن و اون ور یه شعار دیگه... جالب اینجاست که یه گروه هم این وسط از یکی تبعیت میکنن که حتی بلندگو هم دستش نیست. ماشالا از حنجره کمک می گیره! و ...
به مردم نگاه میکردم که همه گیج شده بودن و بعضیا هم مثل ما ترجیح میدادن تو اون وضع ساکت بمونن. مردمی که دوست دارن با هم باشن. دوست دارن پشت هیچ مسلمونی رو خالی نکنن. ولی چهره ی این تظاهرات این طور جلوه داده میشه که صرفاً یک دست گرمی یا شاید هم یک ادای وظیفه ی سر سری... به قول یکی از دوستام ملت رفتن تظاهرات سوک سوک کردن رفتن خونه هاشون...
خیلیا عکس و فیلم می گرفتن که اگه بعضیاشون توی شبکه های اجتماعی بذارن به درد میخوره. یعنی فیلمایی که توسط خود مردم گرفته میشه...
خلاصه که بعد از اتمام راهپیمایی یه گروه از آقایون عرب بودن که عکس یه شهید یمنی رو تو دستاشون گرفته بودن و با سوز محزونی شعار میدادن... با دیدن اونا دلم می خاست گریه کنم. یعنی اونا هم فهمیده بودن این نمایشی که ما راه انداختیم، داغ دل هیچ یمنی رو ساکت نمیکنه...
آخه...
هیچی بابا بیخی من حرفمو پس میگیرم!