دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

دانشگاه

میلان |

سه شنبه ی پیش که بارون اومد، کلاس یکی از درسای عمومی تو حیاط  برگزار شد... من که خیلی دوست داشتم کلاسو... خاطره ی قشنگی بود...

سه شنبه یکی از دوستام سر کلاس شیرینی آورد و گذاشت رو میز استاد، استاد که اومدن پرسیدن قضیه چیه؟ بچه ها گفتن که یکی از بچه ها برای هفته ی معلم شیرینی آورده، استاد با یک لبخند رضایت آمیز به جعبه شیرینی خیره شدن و گفتن بسیار کار خوبی کرده! حالا کی بوده؟ گفتیم میخاسته گمنام بمونه! استاد گفتن که البته یکمی دیره! ولی به هر حال دستشون درد نکنه! بعد گفتن بیاید توزیع کنید. یکی از دوستا رفتن اول به استاد گرفتن . استاد برنداشت و کاملاً جدی گفتن که به همه بگیرید هر چی موند... و جمله شو تموم نکرد . و طبق معمول کلاس ترکید...احتمالاً خیلیا میدونن که بنده به یک سری علل از اون استاد شاکیم، سر اون کلاس استاد دائماً به من خیره بودن، نکنه با خودش بگه من شیرینی آوردم که پاچه خاری کنم؟؟ عمراً... شایدم علت خیره شدنش به من این بوده که تعجب کرده با وجود اون همه چیزایی که بهش گفتم عجب پوست کلفتیه بازم اومده سر کلاس!... فعلاً به نفع من تموم شد، خدا آخر و عاقبتمو خیر کنه!

الانم که یک دقیقه زیر بارون وایسادم اونم به خاطر کار واجب، خیس خالی شدم، چطوری با این چادر خیس بشینم سر کلاس؟!... اصلاً چطوری برم خونه...

  • میلان

نظرات  (۲)

زیر باران باید خورد
یک عدد شیرینی
حوصله نداشتم بیشتر ادامه بدم
موفقیت باشید
سلااااااااااااااااااام وبتون عالیه اگه روش کار کنین پربازدید میشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی