دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

اگر درس بخوانی آنگاه کار پیدا می کنی؟!

این یک قانون علمی است ؟ اگر قانون علمی است آیا این جمله دو شرطی است ؟

اگر درس بخونی آنگاه شاید کار پیدا کنی ؛ ولی اگر کار پیدا کنی دیگه لزوماً درس نمی خونی! این از طرف دومش که غلط از آب در اومد چون که ملت به عشق کار و البته به عشق پول می رن دانشگاه !

یک بار من دبیرستانی بودم ، به دوستام گفتم که آدم به خاطر پول درس نمی خونه ؛ همه با تعجب به من نگاه کردن و پرسیدن پس برای چی ؟ من در کمال آرامش ادامه دادم برای خدا ! و همه هم کلاسی ها خندیدن ! یعنی انقدر حرف عجیبی بود که زدم ؟

قطعا که اساس دانشگاه برای تربیت نیروی انسانی بوده که از طرف دولت هزینه میشه برای دانشجوهایی که استعداد داشتن و قبول شدن تا در آینده یه کاره ای بشن . ولی پول که نباید محرک انسان باشه ! ... بگذریم...

طرف دوم همه که خدا عالمه اگر عرضه داشته باشی درس نخونده هم کار پیدا می شه و اگر نداشته باشی دکترا هم بگیری کار پیدا نمی شه ! و البته برای کسانی که فقط عشق پول هستند ولا غیر شغل های بسیار بسیار زیادی وجود داره !

یه دوره ای شده فیلم و سریال کره ای تو ایران زیاد شده ؛ طرفدار پیدا کرده ! به من اگر بگن برای چی این اتفاق افتاده من یک چنین جوابی بهش میدم : تو فیلمای کره ای مردم همه امیدوارن ولی تو فیلمای ایرانی مردم همه نا امیدن ! و این درحالیست که تلویزیون و رسانه ی ما فقط به فکر منزوی کردن انسان های امیدواره ! درحالیکه سؤالی که همیشه برام پیش میاد اینه که اونا به چی امیدوارن ؟ به پاداش خدا ؟ به اجر اخروی ؟ به دیدار امام زمان ؟ درحقیقت این ما هستیم که بهانه برای امید داریم و اونا هیچی ندارن ! اونا فقط به پول امید دارن ! ولی حتی یک کلمه هم تو فیلماشون غرغر نمی شنوی درحالیکه زندگی شون به شدت حال منو شما رو به هم می زنه فقط با امیدشون ما رو علاقه مند می کنن ! میل خودتونه کدوم وری باشید ... دوست داشتم یه روزی تو ایران برسه که حرف من یک قضیه دوشرطی باشه ... یک انسان درس بخونه اگر و تنها اگر کار خوب داشته باشه ...

  • میلان

از وقتی که مدرسه می رفتم از همون اول دبستان همیشه دیر می رسیدم مدرسه. از همون موقع دیر برمی گشتم خونه. هربار که خواستم به موقع برسم نمی شد. حتی چندبار از بس که خودکشی کرده بودم برای زود رسیدن بسیار زودتر از موعد رسیدم مدرسه. یعنی هنوز در مدرسه بسته بود! تصمیم گرفتم دیگه خودکشی نکنم که از اون ور بوم نیفتم. اوضاع به همین صورت گذشت تا اینکه من سال سوم راهنمایی با کسی دوست شدم که اون روی من تأثیر گذاشت و من به موقع می رسیدم اما مدتی بعد که ازش جدا شدم دوباره به حالت اول برگشتم. یعنی هر روز خدا، من تأخیر می خوردم گاهی اوقاتم می گفتن باید مامانتو بیاری تا بذاریم بری کلاس. مامانم هم دیگه خسته شده بود نمیومد مدرسه انقدر بیرون کلاس می ایستادم که خودشون مجبور می شدن با گرفتن تعهد منو راه بدن اما تعهد هم فایده نمی کرد من حتی سر امتحانات ترم هم کلی دیر می رسیدم... همه رو عصبانی کرده بودم... اما چون بچه مؤدبی بودم و  درسم خوب بود کسی چیزی بهم نمی گفت...

حتی توی دانشگاه هم دیر کردنام ادامه داره همیشه سر کلاسام دیر می رسم اما بعضی استادا به این موضوع حساسیت دارن و در بعضی موارد مخصوصاً این ترم با بعضی از استادا تقریباً کانتکت پیدا کردیم. به طوری که می ترسم سر این قضایا بیفتم. چهار تا استادم این ترم سر این قضیه و البته قضایای دیگه از دستم به شدت عصبانی هستن و من نمی دونم چطوری بهشون بگم که این دیر اومدن ها نشان بی ادبی من نیست. یه جورایی بهش شرطی شدم و زنگ خطرم برای دیر شدن به صدا در نمیاد! یعنی زنگ خطرم همیشه برای ده دقیقه بعد از زمان عادی تنظیم شده و این واقعاً ناخودآگاهه!

یعنی اگر استادی همیشه دو میاد من دو و ده دقیقه می رسم و اگر یه استاد دو و ده دقیقه می رسه من دو و بیست دقیقه می رسم حتی اگه شش صبح هم بیدار شم بازم به کلاس ساعت هشتم دیر می رسم!

یکی از استادا رو راضی کردم اما اون سه تای دیگه نه... بعضی از استادا هم که مشکلی ندارن خدا رو شکر... نمی دونم چیکار کنم ؛ برای عوض کردن خودم دیره چون ترم تموم شده و برای عذر خواهی از استادا هم خیلی وقت نیست...

  • میلان

مذهب

میلان |

راستشو بگم هیچ وقت نخواستم دینمو عوض کنم بجز وقتی که احادیثی میخوندم که به زن بی اهمیت بود ، که خوش بختانه شکر خدا تمام اون حرفا تفاسیری داشت که باعث شد برنگردیم !

این آدما که قمه می زنن روز عاشورا ، اینا چی کاره اند ؟ به نظر من که خیلی کار ناپسندیه ! آدم وقتی اونا رو می بینه با خودش میگه شیعه هم انگار دستخوش تحریف شده ! شنیدم تو گوگل که بزنی شیعه اولین تصاویری که میاره تصاویر قمه زنی است ! من چون حالم بد می شه نزدم که ببینم این حرف درسته یا نه ، ولی بعید نیست گوگل هم بی تقصیر نباشه ! این چیزا همون چیزایی هستن که آدمو از شیعه بر می گردونه ! حق دارن خب ! به قول صاحب نظران وجود داری برو واقعاً شمشیر بزن برای امام حسین -علیه السلام- مثلاً با داعشی ها بجنگ ، چه می دونم ... هر کی که دشمنه برو جلوش شمشیر بکش ! نه اینکه خودتو خونی مالی کنی ! آخه این چه وضعیه ؟ ایکاش کسی که حق پذیره بفهمه شیعه اینا نیست . اصلاً شیعه هم نشه فقط بفهمه شیعه چیزی نیست جز مذهب مهربانی ، و امامش امام رأفت و پیامبرش رحمة للعالمین ...

  • میلان

همیشه وقتی بخوام فرهنگ و سواد کسی رو بسنجم نظرش رو نسبت به کتاب و این که چقدر مطالعه می کنه در نظر می گیرم . کسی که نسبت به کتاب احترام قائل نباشه فرقی با قوم مغول نداره چرا که حمله کردن و کلی خرابی به بار آوردن که هنوزم که هنوزه داریم ضربه شو می خوریم چون همه ی کتابای ما رو سوزوندن ...

به نظر من کسی که به فکر " کتاب خوندن " نباشه به حرفش اعتمادی نیست ؛ یعنی به اتاقشون که نگاه می کنی وسایل سرگرمی کاملاً به چشم میاد اما کتاب نه... مثلاً در بهترین حالت (!) کتاب ها در کشو اما لپتاپ روی میز ! ( بسته به نوع استفاده ، لپتاپ هم سرگرمی محسوب میشه ! معمولاً برای این افراد فقط جنبه ی سرگرمی اشیا به کار میاد ؛ مثلاً حتی ممکنه بپرسی مانیتورش چند اینچه ؟ بگه نمی دونم... !!! ) یا اینکه بعضی از ما ها وقتی کتاب هدیه می گیریم ناراحت میشیم و از کتاب خوندن فقط رمان رو می شناسیم و یا اسم کتاب میاد میگن کتابخونه توی خونه اصلاً به صرفه نیست ... دوست دارم بگم سرانه ی مطالعه ی جنابالی به تنهایی میانگین سرانه ی کتابخوانی کل جمعیت کشورو چند نمره میاره پایین ! اون وقت درباره ی به صرفه بودن یا نبودن کتابخونه نظر می دی !؟

ریشه یابی این حرکتا خیلی سخته ؛ مثلاً عدم وجود انگیزه هم ممکنه باعث بشه که ما دائماً دنبال سرگرمی باشیم ! نگرش پدر و مخصوصاً مادر نسبت به کتاب خیلی مهمه ! مثلاً بعضی مادرای به ظاهر دلسوز که وسواسی تشریف دارن و سریعاً علاقه به بیرون انداختن وسایل دارن ؛ به کتاب هم به چشم بقیه ی چیزا نگاه می کنن و تا یک هفته کتابتو نگاهش نکنی دم در می بینیش !

خلاصه اینکه تو این دنیا کشف کردم " کتاب خوندن " هم لیاقت می خواد... به قول یکی در یک سایت شبکه ی اجتماعی " من نمی دونم تو کشوری که سرانه ی مطالعه به ازای هر کس 1و نیم دقیقه است (!) این همه روشن فکر از کجا پیدا شده ؟ "  خداییش این آمار درسته... ؟؟؟ اگه درست باشه که کلاهمون پس معرکه است که ...

  • میلان

دانشمند ما

میلان |

همیشه ما در ایران دانشمندانی داشته ایم و داریم اما این دانشمندان بعضاً به جرم مسلمان بودن بعضاً به جرم ایرانی بودن یا به جرم مبارز بودن ... خلاصه به جرم های مختلف از داخل یا خارج مورد هجوم واقع شده اند . و یا اینکه سعی شده به مرور زمان از صحنه ی تاریخ محو شوند . همه ی ما می دانیم دانشمندانی داریم که حتی نام آن ها را نشنیده ایم ... خانم "مریم میرزاخانی" هم یکی از آن هاست . کسی که در سن جوانی در سایت ها لقب ملکه ی ریاضی ایران را به خود اختصاص داده . کسی که اولین زن در دنیاست که مدال فیلدز را از آن خود ساخته . گفته شده که از روزنامه های ایران تنها چند روزنامه نام ایشان را ذکر کرده اند. علتش را نمی دانیم اما شاید به دلیل این باشد که این خانم هنگام گرفتن جایزه بدون حجاب اسلامی حضور یافتند . واقعیت انکار ناپذیری است . اما بهتر است درباره ایشان کمی بیشتر از سایت ها و روزنامه ها بدانیم ؛ از زبان یکی از اساتیدمان ، کسی که با این ملکه هم کلاسی بوده و اطلاعاتی را در اختیار ما گذاشتند .

مریم کسی نبود که چون رفته خارج از کشور حجاب را کنار گذاشته باشد . او اصلاً صاحب خانواده ای بود که تعلقات مذهبی شان با بی حجابی مشکلی ندارد . او آدمی نبود که به خاطر گرفتن مقام استادی یا هر درجه ی مهمی این کار را کرده باشد . علاوه بر این او هیچ گاه به این که ایرانی است ؛ پشت پا نزده است . علیرغم اینکه در بیوگرافی های انگلیسی زبانی که از او منتشر شده غالباً سعی شده گفته نشود که او اهل ایران است یا در ایران تحصیل کرده است ؛ ولی او خود در مصاحبه ها بی هیچ اکراهی به تحصیل در دانشگاه شریف اشاره کرده و بیان کرده است که اگر وارد تیم المپیاد نمی شدم وارد ریاضی هم نمی شدم .

گفته شده که همسرش مسلمان شده تا بتواند طبق قوانین ایران ازدواج کند ...

اگر عکس های او را ببینید ؛ در عین حال که به قول ما بی حجاب است اما پوشش کاملاً عادی دارد . و این یعنی اینکه قصدش خودنمایی نیست !

جالب اینجاست که ما در دانشگاه خودمان هم شنیدیم که او گفته من اصلاً ایرانی نیستم ! لطفاً لطفاً لطفاً شما این شایعات را در جایی بیان نکنید . شنیدیم که او در ایران بزرگ نشده است ! باز هم شایعه ...

از خود خانم میرزاخانی نقل شده که ایشان گفتند در آمریکا خیلی پیش می آید که کسی بگوید من از ریاضی هیچی نمی فهمم ولی در ایران خیلی کمتر ! این یعنی همان چیزی که برخی از ما حدس می زنیم . یعنی فضای کشور پر امکاناتی مثل آمریکا جو نابغه پروری اش مثل ایران نیست . علیرغم اینکه روش های آموزش در آن جا بسیار پیشرفته است ؛ اما علاقه به تحصیل ثروت بیشتر است تا تحصیل علم !

از زمان دانشجویی هرگاه با سؤالی رو به رو می شد بی تردید آن را حل می کرد و اصلاً توجهی نداشت که سؤال تا کنون حل شده یا خیر ! یا به اصطلاح این سؤال open هست یا نه ؟!

بسیار بسیار بسیار درس خوان تر از چیزی که خیلی از ما هستیم ...

او شخصیت بسیار خانواده دوستی دارد . و بین تمام هم کلاسی های دانشگاه او و البته استاد عزیز ما تنها کسانی هستند که صاحب فرزند هستند . چرا که با شرایط او اگر هر کسی بود حتماً می گفت بچه مانع پیشرفت من است . جمله ی بی مفهومی که امروزه از زبان خیلی از جوانان شنیده می شود ...

از سال 1950 تا کنون هر 4 سال یک بار جایزه فیلدز به یک ریاضی دان زیر 40 سال داده می شود و تاکنون هیچ زنی در این فهرست نبوده تا اینکه در سال 2014 این رکورد به نام ملکه ی ما ثبت شد .

خلاصه اینکه هر کسی عیوبی دارد ؛ ما هم عیب های زیادی داریم . کسانی که این شایعات را نقل می کنند ؛ تنها قصد دارند ما را ناامید و منزوی کنند ؛ یعنی تا خواستیم خوشحال شویم که ما هم دانشمند بزرگی داریم ؛ بگویند که او برای شما نیست !

ملکه ی ریاضیات با هر خلق و خویی یک ایرانی است . برای ماست . او هم مثل ما یک دانشجو بوده . او هم مثل ما در همین خاک بزرگ شده . افتخاری که او نصیب ما کرد باعث شد که جمهوری اسلامی ایران در رتبه بندی اتحادیه بین المللی ریاضیات از گروه 3 به گروه 4 ارتقا پیدا کئد. خودش به تنهایی ... لطفاً قدر این هم وطن را بیشتر بدانیم .

  • میلان

بچه هیئتی؟!

میلان |

از یکی شنیدم که می گفت یکی از دوستام می گه من اگه مادر شدم بچه ام رو هیئت نمی برم تا خودش راه خودشو انتخاب کنه ! نظر بنده رو در باره این جمله بخونید لطفا . من میخام به این خانم بگم اگه میخای راهشو خودش انتخاب کنه ؛ مدرسه نذار بره خودش 7 سالش بشه راهش رو انتخاب کنه . خودش تصمیم بگیره که بره مدرسه یا نه . که البته همه ی بچه ها مدرسه دوست دارن و قطعا راهشو انتخاب می کنه . بعد از اون بچه تو هیچ کلاس فوق برنامه نذار ، هیچ راهنمایی نکن برای انتخاب رشته ی دبیرستانی ، هیچ کلاس کنکور ، و اگر باهوش باشه مدرسه ی تیزهوشان ، در انتخاب دانشگاه و شغل و ... خلاصه اینکه خودش و خودش برای خودش تصمیم بگیره . در ضمن در انتخاب همسرش هم نباید هیچ دخالتی داشته باشی ... اگه تونستی هیچ دخالتی تو زندگیش نکنی اون وقته که می شه ادعا کنی اجازه دادم خودش راه خودشو انتخاب کنه . این کارا که من گفتم فقط از مادری بر میاد که مرده باشه ! و هیچ مادری که به طور طبیعی از قوه ی فکر حتی پایینی برخوردار باشه این کارا رو نمی کنه و حق خودش می دونه که بچه رو راهنمایی کنه ، چون بچه هنوز خیلی جوونه و نیاز به کسب تجربه های زیادی داره تا بتونه خودش راه خودشو انتخاب کنه ! واقعیت اینه که خیلی از ما ها گمان می کنیم که شیعه مذهب هستیم و این تنها به این دلیله که از پدر مادر شیعه متولد شدیم ، در حقیقت ما مستضعف هستیم ، همون مستضعفان آخر الزمان ! که پدر مادر به بهانه ی اینکه راهمونو خودمون انتخاب کنیم بهمون یاد نمی دن چه کنیم ! حتی یاد نمی دن خدا کیه ! به عقیده بنده اگر کسی به گوشش بخوره که خدا چه صفاتی داره و نیازی هم نیست که در سطح بالا خدا رو بشناسه ، خودش می تونه حدس بزنه پیامبرش چه شکلی می شه ، دینش چه طوری می شه ، کتابش چه مدلی می شه ... شنیده می شه طرف رفته بوده محله زرتشتیای ایران و زرتشتی شده برگشته ! رک و بی تعارف بگم به تعبیر اساتید این آدم مستضعفه ! خب صدای اسلام بهش نرسیده اون جا رفته یه صدایی از زرتشت شنیده و به اون دین در اومده ! ما حق نداریم بگیم دینش ضعیف بوده چون اون اصلاً دین نداشته ! پدر مادرش چیزی بهش یاد ندادن ، نگفتن که زرتشت خبر پیامبر آخرالزمان رو داده ... ختم کلام ما که تو هیئت بزرگ شدیم این شدیم وای به حال کسی که بخاد خودش راهشو انتخاب کنه ...

  • میلان

محرم رسید...

میلان |

امام حسین

  • میلان

حرف دل

میلان |

چند وقت پیش نظرایی گذاشتن برام که بنده رو متأثر کرد . راستش من بسیار آدم دغدغه مندی هستم . یعنی انقدر دغدغه ها اذیتم می کنه که گاهی بیخودی به خودم تلقین می کنم که من هیچ مشکلی ندارم و هیچکس هیچ مشکلی نداره و همه چی خوبه و ... شاید ندیده گرفتن خیلی چیزا بتونه آرومم کنه . ولی همه ش بی فایده است .

منم یه مدت تو زندگیم از همه چیز بریده بودم ؛ برای آدم ناامید هیچ راه حلی جواب نمیده ؛ باید اول امیدش درست شه بعد به بقیه ی چیزا فکر کنه ؛ برای یه آدم ناامید فکر کردن خیلی سخته ؛ تصمیم گرفتن خیلی سخته ؛ حرکت کردن و حتی بیدار شدن از خواب هم خیلی سخته ؛ ولی یه روز بالأخره باید از همه چیز زندگی ناامید بشی تا بفهمی که ناامیدی چه دردی داره ؛ اون لحظه فقط و فقط به خدا امید داری ... تازه اون موقع است که می فهمی چه چیزایی اطرافت بوده که بهشون فکر نکردی ؛ چه چیزایی که می تونست بهت امید بده ؛ چیزایی که می تونست سر پا نگهت داره ولی تو بهشون محل ندادی ؛ اون وقته که دیگه دست به دامن هر چیزی می شی تا بهت امید بده...

همیشه توی رمان ها و فیلم ها به قول صدا و سیمایی ها عشق و عاشقی بچه پولدارایی نشون داده میشه که شمال شهر نشین و لوس و پر توقع و ... یه مدتی برام سؤال بود که مگه فقیرا و ندارا عاشق شدنشون داستان نداره ؟ یه جوابی از دوستم شنیدم که تکون خوردم ؛ فقرا عشقشون درد داره ... درد که مشتری نداره ؛ دیدن نداره ؛ جذاب نیست ؛ کیه که طاقت دیدن درد دیگری رو داره ؟ ...

صد سال پیش کی فکرشو می کرد یه روزی برسه که پیدا کردن شغل تبدیل به درد بشه ؟ راستشو بگم ؛ همیشه توی ذهنم برای همه مشکلات راه حل میتراشم اما وقتی کسی درد دل می کنه راه حلام ته می کشه چون حس می کنم مستأصل شده که چاره اش رو تو درد دل دیده ...

دلم می خواست نسبت به اون حرفا بی اعتنا باشم اما جداً نتونستم . برام سؤاله بعضیا چطور می تونن بدون هیچ دغدغه زندگی کنن ؟ بی پولی درد نیست ؛ بیکاری درده ...

در حدی نیستم که بتونم از درد کسی کم کنم ؛ اما تجربه بهم یاد داده که حرکت کردن خیلی سخته حداقل برای من که سخت بود ؛ شروع به حرکت هم سخت تره ... کسی به آدم کمک نمی کنه ؛ وقتی که تنها شدی تازه می فهمی که فقط باید به خودت تکیه کنی و فقط خدا رو داری ... بعضیا همه چی دارن و نیاز به حرکتی ندارن ؛ بعضی ها باید حرکت کنن ؛ بعضی ها هم باید شجاعانه حرکت کنن ؛ احتمالاً ما جزء دسته سوم هستیم ...

  • میلان

این روز ها همه چیز مهارت است . حتی فکر کردن هرچقدر مهارت ما در مدیریت و استفاده از این نیروی عظیم درونی بیشتر باشه ، ذهن ما بیشتر و بیشتر به مفاهیم و موضوعات نو باز میشه. ما برای خلق ایده ها و اجرا کردن اونها به دو مهارت اساسی در تفکر نیاز داریم . مهارت تفکر انتقادی و تفکر خلاق . رفتارهای تکرار شونده ما در موقیت های مختلف یا همون عادتهای تفکری ما ، سبک تفکری ما را میسازند. سبک های تفکر ما مهم است زیرا دانستن ترجیح افراد در مورد اینکه چگونه بیندیشند میتونه به اندازه اینکه تا چه حد خوب میاندیشند حائز اهمیت باشه. ذهنی که به اندازه کافی مشاهده کرده ، برای ارزیابی و تجزیه و تحلیل امور تمرین کرده ، مهارت شناخت و ارزیابی استدلال که قبل تفکر انتقادی است را کسب کرده ، حالا برای شکستن ساختار ها آماده است. آماده است تا خلاقانه فکر کند اما آگاه است که برای درک پیچیدگیها، فهم امور و در نهایت اجرا و تصمیم گیری باید عینی و جزء نگر باشد . پس بیایید با هم تمرین کنیم که مانند ناپلئون فکر کنیم اما به روش سقراط تصمیم بگیریم .



(منبع وب یاد)

  • سارا حیدری

تخته سنگ

میلان |

زمان های گذشته پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش در جایی مخفی شد . بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار سنگ می گذشتند . بسیاری هم ناراحت می شدند و می گفتند که این چه شهری است که نظم ندارد ، حاکم ندارد ، یا حاکم آن بی عرضه است ... با این وجود کسی سعی نمی کرد سنگ را بردارد . تا این که یک روستایی که پشتش بار میوه داشت وقتی سنگ را دید نزدیک شد ، بارش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را کنار زد و ناگهان دید که در زیر سنگ کیسه ای قرار دارد ؛ داخل کیسه سکه های طلا بود و یادداشتی از طرف حاکم که در آن نوشته بود : " هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد "

در مسیر ما تخته سنگ زیاد است ؛ برای اثبات آن هم کافی است که کمی به حرف هایی توجه کنیم که هر روز در منزل یا بیرون از منزل هر کسی گفته می شود ؛ همان حرف ها که از بس گفته ایم و شنیده ایم حفظمان شده ؛ همان تخته سنگ ها که همیشه از همه جا یافت می شوند ؛ همان تخته سنگ ها که منتظریم یک نفر از سر راهمان بردارد ؛ شاید هر کس بتواند به میزان قدرت خود خرده سنگی را کنار بزند ؛ حتماً که نباید یک اختراع بزرگ یا احداث یک بیمارستان باشد ؛ هر کسی به میزان توانایی خود ؛ شاید کاشت یک نهال یا حتی جواب دادن به سؤال یک بچه دبستانی ؛ بعضی از تخته سنگ ها هم دست به دست هم باید برداشته شود ؛ مثل زیر پا گذاشتن ارزش ها توسط عده ای ... که به امید خدا ریز و درشت شان برداشته شوند ...

  • میلان

باران

میلان |

ظاهراً که بحران آب جدیه . اما ظاهراً کسی هم جدی نمی گیره . یعنی شیرو باز می کنیم و آب هست و بنابراین مشکلی نیست . کسانی عقلشون به چشمشونه قطعاً متوجه نیستن که چه آینده ای انتظارمونو می کشه ...

اما یه داستانی هست که قطعاً خیلی آشناست . حضرت موسی علیه السلام با یه عده رفتن نماز باران بخونن . خدا فرمود کسی بین شما هست که گناهکاره و دعای شما مستجاب نمی شه اون باید بره... اون شخص تو دلش توبه کرد و گفت خدایا آبروی منو نبر ... بعد از اون توبه خداوند فرمود فقط به خاطر اون شخص باران خواهم فرستاد ...

شاید الآن هم نیاز باشه که بعضی از آدمای مقرب دعا کنند تا باران بباره و بعضی از ماها هم توبه کنیم تا باران بباره ... ظاهراً که بحران آب جدیه ...

  • میلان

یک ساعت سر کلاس تمام گرافای پیچ در پیچ کشیده بودیم و طبق معمول هم با n متناهی همه چیزو بررسی می کردیم ...

سؤالی که استاد از ما پرسید این بود که 4 نقطه توی یک ردیف گذاشت و 4 نقطه هم درست زیر همون توی یک ردیف دیگه و پرسید که چطوری یه گراف 1-منتظم می شه کشید ؟! سؤال آسونی به نظر می رسه ولی هیشکی جواب نداد یا هم جواب داد وجود نداره ... آخه چرا ؟ خب یه گراف دو بخشی که از هر رأس تو ردیف بالا یک یال به رأس پایین خودش وصل شه .  چون همه ش با n  متناهی کار کرده بودیم کسی به فکر یک نبود ! درست مثل کسی که بهش می گی 10 بار بگو بنگال ! بعد ازش بپرسی آشو با چی می خوری ؟ بدون هیچ تأملی بگه با چنگال ! به عقیده ی من چیزی که برای جواب این سؤال لازمه ، اندکی خلاقیته فقط ...
  • میلان

میخواهم اعتراف کنم که احساس می کردم باهوشم و درس نمی خواندم . میخواهم اعتراف کنم که خیلی از وقتم را هدر دادم . تصمیم می گرفتم و عمل نمی کردم چون سرگرمی را بیشتر می پسندیدم. بارها به خودم می آمدم و می دیدم چه قدر دوست دارم مثل آدم های موفق دنیا باشم. مثل آدم های اسطوره ای کشورم. می خواستم هدفی را که انتخاب می کنم مشتاقانه دنبال کنم. دوست داشتم قدم هایم مثل موفق ها باشد.اما فقط به دنبال سرگرمی بودم... مهم ترین سرگرمی ام هم فیلم دیدن بود. آرزو می کردم که ایکاش دنیای سرگرمی های مفید تر هم مثل دنیای فیلم ها جذاب می بود. از درون همین فیلم های بی شماری که دیدم اطلاعات بسیاری کسب کردم. و اکنون می فهمم که آنها حق داشتند فیلم هایشان را جذاب بسازند ، چون شغل شان کارگردانی بود. و برای کارشان تلاش کرده بودند و من هم باید مسیرم را پر تلاش می رفتم چون هرکس باید راه خودش را با کوشش خود پیش برود چه فیلم سازی باشد چه درس خواندن چه هنر... راه خودم هدف خودم و تلاش خودم... حتی اگر کوهی از سرگرمی های جذاب وسوسه ام کند ؛ این چیزی بود که من دریافتم...

  • میلان