دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

دست نوشته های دانشجویی

این یک وبلاگ شخصی است.

از این انتگرال گرفتن ها تنها سودی که عایدم شد این بود که همه چیز میتواند برگردد...

طبقه بندی موضوعی

توی تمام فیلم ترسناک های خارجی، همیشه یه موضوع هست که چند نفر و کنجکاو می کنه، ( و اون موضوع همه شونو به کشتن میده!!! ) و اونو توی اینترنت جستجو می کنن و کلی مطلب درباره ش به دست میارن ( حتی توی فیلم slender man عکس تمام قربانی ها رو نشون میده که یکی شونم یه دختر ایرانیه! ) بگذریم... چرا اینترنت اونا این جور اطلاعاتو داره ولی اینترنت ما نداره!؟ اینترنت اونا پر از ماجراجوییه ...

البته حتی توی فیلم هم یه حالت مصنوعی داره. از این ترفند فقط توی فیلم هری پاتر هنرمندانه استفاده شده و اونم معمولاً هرمیون که دختر باهوشیه از توی کتابا چنین چیزایی رو می خونه. اما دیگه واقعاً توی فیلم ترسناکا لوس شده؛ واقعاً دیگه از مد افتاده! این اواخر هر چی فیلم ترسناک دیدم همه شون این طوری بودن دیگه تکراری شدن همه شون...

امروز من به یه چیز خیلی ماجراجویانه معرفی شدم اونم یه جور مینی رایانه است از خانواده رسبری پای ؛ با امکان وصل شدن به مانیتور زیر 5 اینچ و سنسور دما و دوربین... حیف که امتحانش مثل فیلم ترسناک ها نیست!

  • میلان

امر به امر

میلان |

چه اسم خوبی برای توصیف امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده "واجب فراموش شده" چطور میتونیم چیزی که مثل نماز واجبه انجام ندیم و بذاریم فراموش بشه. من فکر میکنم الان به جایی رسیدیم اول باید امر به امر به معروف کنیم! چون خودش هم واجبیه که انجامش نمیدیم و فرقی با بی نماز نداریم.

گاهی برام سوال میشه که امر به معروف چرا واجب شد؟ و چرا انقدر انجامش سخت شد؟ 

فرق جامعه اسلامی با جامعه غیر اسلامی فقط تو همین واجبه... خیلی برای من جالبه که همه مون تو مراسم امام حسین سینه می زنیم و گریه میکنیم ولی حتا یک کلمه هم حرف از امر به معروف نمیزنیم در حالیکه امام خودش فرمود من برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم. اونایی که برای امام حسین کار میکنن حسابشونو امام حسین میده ولی اونایی که این واجبو به فراموشی سپردن حسابشون با کرام الکاتبینه...

خوبی روز قدس اینه که اصلا احتیاج به امر به معروف نیست چون نه کسی روزه میخوره نه کسی نمازش به تاخیر میفته نه کسی حجابش بده...

  • میلان

بی عنوان

میلان |

یه مطلبی از ایمه روایت شده بود که کسی که پدر خودش رو به قتل برسونه عمرش کوتاه میشه. من این جمله رو خیلی  سال پیش مطالعه کردم و از اون به بعد همیشه این جمله رو دیدم که تو فیلما اتفاق میفته! تو نود و نه درصد فیلمای ایرانی و خارجی که دیدم پسرانی که پدرشونو کشتن تو فیلم کشته شدن! 

روایت بعدی درباره احترام به والدینه که شنیده بودم کسی که به توصیه والدین عمل نکنه شکست میخوره؛ بازم نودونه درصد فیلما ازدواج هایی که والدین مخالفن به ضررشون تموم میشه...

جمله ی دیگری که حتا خودم بارها با چشم دیدم اینه که هیچ وقت بابت موفقیت ها و موقعیت های خوب زندگیتون طوری نباشین که دل دیگران بشکنه و یا حتا به شما غبطه بخورن؛ چون اون موقعیت از دستتون میره... تو همه فیلما وقتی یه فرصت خوب از دست میره قبلش حتماً کسی رو بابتش ترسوندن یا غمگین کردن...

و مورد بعدی اینه که زندگی هر کسی مشکلایی داره. همیشه سختی و آسایش با هم همراهند. اینم که همه مون تو فیلمادیدیم؛ هیچ کس خوش بخت کامل یا بدبخت کامل نیست فقط درصدش تو افراد متفاوته.

برام خیلی جالبه که نویسنده ها چطور قوانین دنیا که ایمه و قرآن بهش اشاره کردن برای جذابیت داستان به کار می برن!...

  • میلان

بی عنوان

میلان |

می خواستم یه مطلب رمانتیک بنویسم. شاید پست بعدیم همون مطلب رمانتیک باشه. ولی الان ابداً حس نوشتن مطلب رمانتیک رو ندارم. همین الان یکی از هم کلاسی هامو دیدم جریان اینو تعریف می کرد که پروپوزالش سه بار رد شده و داشت می خندید که تو داری مطالبتو جمع می کنی که دفاع کنی من هنوز پروپوزالم تصویب نشده. آدم ریلکس و بی خیالیه من انقدر هولم که هنوز ترم سومم شروع نشده بود پروپوزالمو فرستادم...

توی پروپوزالی که نوشته کم مونده به جای استادا امضا کنه همه چیزو پر کرده. فکر می کنم سال ها بود اینجوری نخندیده بودم! اون یکی دوستم بعد از سه بار اصلاحیه بلخره دست به کار شده براش درستش کنه؛ وگرنه کم کم لقب مادر پروپوزال دانشگاه لقب می گیره!

یه نفر اومده بود سایت دانشگاه کامپیوترو روشن می کرد می گفت خانم چرا این کامپیوترا روشن نمیشه؛ ما نگاه کردیم دیدیم کامپیوترو روشن می کنه مانیتورشو خاموش می کنه؛ همون لحظه برگشت گفت پس بدتر از من هم هست...

بهش گفتیم تو خیلی با حالی ما انقدر هولیم که میگم اگه با خودم بود می خواستم قبل از عید دفاع کنم. البته از طرفی من هر سؤالی دارم استادم جواب میده مشکل خاصی نداشتیم.

یکی دیگه از دوستام یه ساعت اومده بود پیشم تو همون مدت استادش پیام داد. بهش گفتم استاد من اصلاً پیام نمیده! تعجب کرد گفت خوش به حالت استاد من هر روز پیام میده پیگیره که به کجا رسیدم... گفتم آخه من انقدر هولم که دیگه کار به اونجا نمی کشه که استاد بخاد پیام بده...

  • میلان

ماهیگیری

میلان |
ما که مدرسه میرفتیم برخی از همکلاسی هامون هر مطلبی که احتیاج داشتن میرفتن کافی نت نزدیک مدرسه یه آقایی بود بهش میگفتن مثلا 200 تومن تحقیق میخام! البته این کارشون نه اون موقع برام قابل هضم بود نه الان؛ با خودم میگفتم آدم خودش جستجو کنه تو سایتا نه اینکه کس دیگه براش جستجو کنه... هرچند که معلما کلا مخالف اینترنت بودن نمیدونم چرا!!! مثلا یه بچه دبستانی از کجا میدونه که ارتفاع دماوند تو کدوم کتاب نوشته شده؛ خب معلومه که اینترنت خیلی راحت تر و بهتر بود؛ اما خود شخص جستجو کنه! اینو من می پسندم... ولی چون معلما کلا مخالف بودن؛ اینطوری بین ما ها رسم شده بود که کلا اسم اینترنت و نیاریم...
چند روز پیش یه بنده خدا برای موضوع انشای یه بچه مدرسه ای جستجو میکرد. خواهرم بهش گفت تو داری ماهیگیری به بچه یاد میدی؛ نه اینکه ماهی بدی دستش...
  • میلان

سال نو

میلان |

سال نو مبارک

وقتی که یه سالی میخاد نو بشه دیگه باید با خیلی چیز ها خداحافظی کرد. شاید لباس عید هایی که سال ها پیش خریدیم الان نه تنها مد نیست بلکه اصلاً تو بازار نیست. شاید سفره هفت سین هایی که سال ها پیش چیدیم الان دیگه نمیشه چید. آدم بعضی وقتها دلش  تنگ میشه برای چیزایی که تاریخ مصرف شون تموم شده ولی واقعا دیگه الان اون چیزا دیگه جذاب نیستن یا شاید هم ما دیگه اون آدم ها نیستیم... سال ها پیش وقتی بچه بودم بابام به زور صدامون میکرد میگفت بیاید بشینید براتون حیدربابا بخونم منم اصولا اهل نشستن نبودم دایما در حال جنب و جوش بودم آرزو می کردم بابام بیخیال حیدربابا بشه. جالب اینجاست که خودش وقتی به خاطرات کودکی شهریار می رسید آه می کشید و با حسرت می خوند انگار شبیه خاطرات خودش بود... بعضی جاهاشو انقدر خونده بود من حفظ بودم. پریشب دوباره داشت دنبال حیدربابا میگشت پیداش نکرد. من براش کلیات شهریارو پیدا کردم فکر کردم دوباره هوس حیدربابا کرده ولی نخوند. می خواستم بگم بچه بودم قدر حیدربابا خوندنتو نمیدونستم الان بخون. ولی نگفتم... چون اولا دیگه حسشو نداشت ثانیا فقط از روی کتاب "حیدربابایه سلام" مزه میده براش! اونم که سال هاست ندیدم...

  • میلان

فخر

میلان |

من تازه فهمیدم که ریاضی خوندن چقدر کار سختیه! 

یه استاد زبان دارم که درست مثل خود خارجیا انگلیسی حرف میزنه؛ جوری که خودش تعریف می کنه یه عده رو سر کار گذاشته بوده؛ تا مدت ها فکر می کردن که این خارجیه! ولی میگه من همیشه به اونایی که ریاضی شون خوب بود حسودیم میشد؛ چون هیچ وقت ریاضیم خوب نبود...

اون موقع که دانشجوی کارشناسی بودم معمولاً نگرش ذهنیم این بود که وقتی میشه با ده پاس شد چرا آدم خودشو خسته کنه و انقدر درس بخونه که بیست بشه؟! و همچنین فرق نمره های نزدیک 20 رو با 20 نمی فهمیدم... فکر می کردم که وقتی یه روز درس خوندم و 10 شدم لابد اگه دو روز درس بخونم 20 میشم. ولی از همین تریبون اعلام می کنم که چنین چیزی ممکن نیست. به دلیل اینکه نمیشه نسبت گرفت. به عنوان مثال اگه یه روز بخونیم 10 میشیم. دو روز بخونیم 15 سه روز بخونیم 17 چهار روز بخونیم 18 پنج روز 18.5 شش روز19 هفت روز 19.25 و اگه ده روز بخونیم شاید 20 بشیم! شاید یه روز یه فرمولی براش بنویسم و به دانش آموزا اعلام کنم ولی بیشتر از اون دلم می خواد که دانشجوهایی که مثل خودم تو توهم بودن رو از توهم دربیارم و بگم که چون یکی جزوه رو 5 دور خوند و آخرش 15 شد و شما دو دور خوندین و 13 شدین دلیلی نداره که شما از اون باهوش تر باشین! چون دقیقا در تعداد دور های مطالعه جزوه هم یه همچین فرمولی وجود داره...

حداقل تو درس ریاضی که این طوریه شاید تو درسای حفظی این طوری نباشه. خلاصه اینکه از این به بعد به جرأت میگم همه چیز تو ریاضی سخته !

یه عده ای هستن که وقتی می فهمن ریاضی خوندی دهنشونو کج می کنن می گن چه حوصله ای داری من همون دبیرستان از شر ریاضی خلاص شدم! و من فقط بهشون لبخند می زنم چون از وقتی که استاد زبانم (با اون همه پرستیژ و شخصیت !) به حسادت اعتراف کرده متوجه برق حسد تو چشمان این جور آدما میشم... 

دبیرستان یه معلم شیمی داشتیم بهمون می گفت اگه کسی داره به شما تهمت می زنه که چون ریاضی می خونین فخر می فروشین، شما بهش فخر بفروشین چون لیاقت شما فخره و لیاقت اون حسد!

ولی من همیشه فکر می کنم هیچ نیازی به فخر فروشی ندارم؛ شاید به طور کلی بگن باهوشی که ریاضی خوندی ولی گاهی وقتا آدم اون قدری که فکر می کنه باهوش نیست...

  • میلان

آمادگی

میلان |

یه سخنرانی بود درباره تاریخ ائمه معصومین علیهم السلام که وقتی به امام زمان رسید گفت "مردم بعد از شهادت امام حسن عسگری منتظر فرزندش بودند که بهشون گفته میشه که اون امام در غیبت هستن و میگن برید آماده بشید تا ایشون بیان..." فکرش برام غیر قابل تصور بود که دقیقا چه زمانی به مردم گفته شد برید آماده شید و الان چه قدر گذشته؛ با ادبیات ساده تر مثل اینکه به یکی بگی هر وقت زنگ بزنی میام دیدنت؛ ولی همین که از تو جدا میشه کلا فراموش میشی... یعنی این آماده شدن این قدر سخت بود که بیش از هزار سال طول کشید؟ فقط خدا میدونه که چقدر براش سخته که هنوزم به ما امید داشته باشه که یه روز آماده بشیم؛ بشر که هیچ؛ تاریخ عوض شد؛ تمدن عوض شد؛ ما هنوز آماده نیستیم...

  • میلان

شب امتحان

میلان |

یک سخنران مطرح در زمینه تند خوانی حرف جالبی زد: دانشجوها میگن بازدهی ما شب امتحان 5برابر میشه؛ ولی من بهشون میگم اشتباه نکنید بازدهی شما همین قدر هست منتها وقت های دیگه 1/5 میشه!!!

من برای یکی از امتحاناتم در این ترم حتی یک روز هم وقت نداشتم که تمرکز کنم؛ حتی یک روز! در حالیکه این درس امتحان میان ترم هم نداشت که نصف شده باشه! هرچند پرتی زیاد داشت؛ اما مطالب زیاد بود. درست در شب امتحان و بیدار شدن و درس خوندن فقط دو ساعت قبل امتحان همه چیزو مرور کردم و رفتم سر جلسه و جالب اینجاست که حتی یک سوالم حل کردم که سر کلاس حل نشده بود...

به لحاظ منطقی هم حرف درستی می تونه باشه چرا که در یک نصف روز (و شرایطی که معمولاً اضطراب آور هست) کسی نمی تونه انقدر باهوش بشه و یا تمرکزش بالا بره و یا حافظه ش چند برابر بهتر بشه! هوش و تمرکز و حافظه همیشه همون قدر هست ولی ما وقتای دیگه ازشون استفاده نمی کنیم...

اما درباره بازدهی جنبه های دیگری هم وجود داره؛ بازدهی جسمی فقط هوش و حافظه نیست؛ بعضی وقتا که کار منزل داریم در عرض یک ساعت خسته میشیم ولی وقتی مهمون داشته باشیم از صبح تا شب یکریز سر پاییم و هیچی مون نمیشه! اینم یعنی وقتی مهمون میاد تازه بازدهی ما مقدار اصلی خودشو نشون میده!؟

و سؤال مهم اینه که یعنی آدما هر شب زندگیشون میتونه مثل شب امتحان مفید باشه؟ اگه این جوری باشه که همه مون باید تا الان دانشمند شده باشیم!!

  • میلان

بدون عنوان

میلان |

من خیلی دیدم که مهندسای کامپیوتر وقتی به مشکل برمیخورن و میخان تو نت جستجو کنن؛ از صفحات انگلیسی استفاده می کنن ولی من معمولا اول تو صفحات فارسی می گردم اگه نبود میرم سراغ انگلیسی ها. البته شاید دلیلش اینه که من مهندس کامپیوتر نیستم!

امروزم تو سایت دانشگاه همین اتفاق افتاد. مهندس سایت تو صفحات انگلیسی گشت و کلی چیز دانلود کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد. من با یک جستجوی فارسی تونستم یه سایت فارسی پیدا کنم که دقیق ما رو به جواب رسوند بدون دانلود هیچ نرم افزار جدیدی!

وقتی لینکو پیدا کردم خودمون تعجب کردیم... درست مثل تو فیلما که آدم از یه بچه انتظار نداره که جوابو پیدا کنه مهندسمون همچین حسی به من داشت! :-)

دلیلی نداره که کلا قید صفحات فارسی رو بزنیم...

  • میلان

یکی از استادامون برامون کتابی گرفتن که از خود نویسنده به دست ما رسیده؛ که از قضا خود ایشون داخل کتاب یه چیزایی یادداشت کرده؛ برای من خیلی هیجان انگیز بود که یادداشت مستقیم نویسنده رو بخونم. بنابراین اون کتاب که دست نوشته نویسنده رو داشت خودم برداشتم. و خدا رحم کرد که خودم برداشتم؛ چون یکی از همکلاسی هام گفت من اگه باشم پاکش میکنم خودم مینویسم... فکرشو کن میخاست دست خط نویسنده کتابو پاک کنه!!!! 

یه رسم خیلی خیلی خوبی تو کشورهای اروپایی هست که نویسنده های معروف کتاب ها میرن تو کتابفروشی ها که کتابهای مردم رو امضا کنن... از وقتی که این موضوع رو فهمیدم دلم میخاد برم تو کتابفروشی های اروپا کتاب بخونم... 

البته راستشو بگم از هر نویسنده ای هم امضا نمیگیرم. مثلا به جز تعداد معدودی از رمان نویس ها رو دوست ندارم. بیشتر همین کتابای علمی و درسی منظورمه. کتابی که باهاش انس بگیری؛ روزگارت با اون کتاب بگذره؛ یا اینکه اون نویسنده یه استاد باسواد باشه؛ چطور کسی میتونه کتابی که دست نوشته ی چنین نویسنده ای روش باشه رو ندیده بگیره؟؟؟؟

  • میلان

مزایا

میلان |

یکی از خوبی های اپلیکیشن های شبکه های اجتماعی داخلی اینه که اعضای فعال نمونه های خارجی دیگه اینجا نیستن. ( خیلی دوست داشتم بجای کلمه فعال ازیه کلمه درخور استفاده کنم. ولی سعی کردم خویشتن دار باشم! ) اول اینکه تند تند پیام میدن. مجبوری جواب بدی. وگرنه ناراحت میشن و میگن چرا ج ن؟! دوم اینکه تو گروه ها هم پیام میدن. که هیچی به اطلاعات آدم اضافه نمیکنه؛ من که اصلا نمیخوندم. بعدش دوباره ناراحت میشن که چقدر بی احساس و بی لیاقتین! این همه پیام فرستادم. وقتی که بهشون میگی پیامات به درد بخور نیست؛ میگن من این پیاما رو گلچین کرده بودم براتون! :-D چقدر خوشحالم که از این چیزا خلاصم...

فقط آدمای درست حسابی کار و زندگی دار اینجاها هستن:-D

  • میلان

بی عنوان

میلان |

پریشب یه فیلم دیدیم که جالب بود تقریبا بچگونه بود ولی والت دیزنی خیلی وقتا فیلماش جذابه. ولی برای من مفاهیمی که استفاده شده بود جالب بود. اینکه یه جمله از مولانا الهام بخش شخصیت اصلی تو مبارزه با دشمن بود. که ترجمه شده بود: زخم ها محلی هستند که نور وارد میشه... آخر فیلم تونستن با استفاده از عشق و دوست داشتن دشمنو شکست بدن. تو کل فیلم هم دشمن با استفاده از ناامید کردن اونا میخاست شکستشون بده. البته هنوز نقد فیلمو نخوندم. اما علی الظاهر با مفاهیم اسلام همسو بود. فرشته هایی که میگفتن از جنس نور هستند و نمیتونن وارد تاریکی بشن میگفتن که تاریکی از نور سریع تره...

خالی بندی های لازم جهت جذاب کردن فیلم توش پر بود. ولی پس از سالها از دیدن فیلمی پشیمون نشدم...

  • میلان